۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۵

عبرتی‌کوتا لب از هذیان به هم دوزد مرا
موج این‌گوهر نمی‌دانم چه پهلو زد مرا

عمرها شد آتشم افسرده است ما نفس
خنده‌ها بسیارکردیم‌گریه آموزد مرا

زان همه‌حسرت که‌حرمان باغبارم برده‌است
می‌زند دامن نمی‌دانم کی افروزد مرا

محرم آن شعله خویم جانب دیرم مخوان
عالمی را جمع سازم هرکه بدوزد مرا

حرف‌لعل اوخموشم کردبیدل‌عمرهاست
گبر دارد رو به محرابی‌که می‌سوزد مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.