هوش مصنوعی: شاعر در این متن بیان می‌کند که از دنیای بیرون و گفتگوهای دیگران خسته شده و به خواب پناه برده است. او تشنه معشوق خود است و در هر حالتی (خواب یا بیداری) با خیال او همراه است. شاعر خود را همچون آیینه‌ای می‌داند که بازتاب‌دهنده حالات معشوق است و با او هم‌نفس و هم‌راه است. در پایان، شاعر از مخاطب می‌خواهد بقیه داستان را خودش ادامه دهد، زیرا معانی عمیق در کلام او نهفته است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم عمیق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۵۱

گَر تو بِنِمی خُسپی، بِنْشین تو که من خُفتَم
تو قِصّهٔ خود می‌گو، من قِصّهٔ خود گفتم

بس کردم از دَستان، زیرا مَثَلِ مَستان
از خوابْ به هر سویی، می‌جُنبَم و می­اُفتم

من تشنهٔ آن یارم، گَر خفته و بیدارم
با نَقْشِ خیالِ او، همراهم و هم جُفتم

چون صورتِ آیینه، من تابِعِ آن رویَم
زان رو صِفَتِ او را، بِنْمودم و بِنْهُفتم

آن دَم که بِخَندید او، من نیز بِخَندیدم
وان دَم که بَرآشُفت او، من نیز بَرآشُفتم

باقیش بگو تو هم، زیرا که زِ بَحرِ توست
دُرهایِ مَعانی که در رشتهٔ دَم سُفتَم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.