هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، با استفاده از استعاره‌های پیچیده و تصاویر شاعرانه، به موضوعاتی مانند عشق، زیبایی، حقیقت، و ناپایداری زندگی می‌پردازد. شاعر از آیینه به عنوان نمادی از راستی و انعکاس حقیقت استفاده می‌کند و به رابطه‌ی بین ظاهر و باطن، و همچنین تأثیر نگاه و زیبایی بر روح و جان انسان اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است و درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۳

نیست با حسنت مجال گفتگو آیینه را
سرمه می‌ریزد نگاهت در گلو آیینه را

غیر جوهر در تماشای خط نو رسته‌ات
می‌کند صد آرزو در دل نمو آیینه را

خاتم فولاد را از رنگ گل بندد نگین
آنکه با آن جلوه سازد روبرو آیینه را

صورت حالم پریشانتر ز جوش جوهر است
یاد گیسوی که کرد آشفته گو آیینه را؟

گر چنین شرمت نگه را محو مژگان می‌کند
رفته رفته می‌برد جوهر فرو آیینه را

تا رسد داغی به کف صد شعله می‌باید گداخت
یافت اسکندر به چندین جستجو آیینه را

در تپشگاه تمنا بی‌کمالی نیست صبر
عرض جوهر شد شکست آرزو آیینه را

دل اگر در جهد کوشد مفت احرام صفاست
هم به قدر صیقل است آب وضو آیینه را

حسن و قبح ماست اینجا باعث رد و قبول
ورنه یک چشم است بر زشت و نکو آیینه را

راحت دل خواهی از عرض کمال آزاد باش
تا ز جوهر نشکنی در دیده مو آیینه را

صورت بی‌معنی هستی ندارد امتحان
عکس گل نظاره کن اما مبو آیینه را

صافی دل هم‌گریبان چاکی رازست و بس
کو هجوم زنگ تا گردد رفو آیینه را

ای بسا دل کز تحیر خاک بر سر کرده است
کجا خاکستری یابی بجو آیینه را

خاکساری هاست بیدل رونق اهل صفا
می‌کند خاکستر افزون آبرو آیینه را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.