هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، بیانگر عشق و شوق بی‌حد شاعر به معشوق است. شاعر از فراق، درد عشق، بی‌خودی و بی‌قراری خود می‌گوید و از زبان تصاویر زیبایی مانند شمع، شعله، سیل و... برای بیان احساساتش استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده، و لحن غمگین و حسرت‌بار شعر، درک آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. این شعر更适合 افرادی که تجربه‌ی زندگی بیشتری دارند و می‌توانند با مضامین آن ارتباط برقرار کنند.

غزل شمارهٔ ۲۴۰

نبود به غیر نام تو ورد زبان ما
یک حرف بیش نیست زبان در دهان ما

چون شمع دم زشعلهٔ شوق تومی‌زنیم
خالی مباد زین تب‌گرم استخوان ما

عرض فنای ما نبود جز شکست رنگ
چون شعله برگریز ندارد خزان ما

گرد رمی به روی شراری نشسته‌ایم
ای صبر بیش از ازین نکنی امتحان ما

از برگ و ساز قافلهٔ بیخودان مپرس
بی‌ناله می‌رود جرس‌کاروان ما

می‌خواست دل ز شکوهٔ خوی تو دم‌زند
دود سپندگشت سخن در دهان ما

ما معنی مسلسل زلف تو خوانده‌ایم
مشکل‌که مرگ قطع‌کند داستان ما

چون سیل بیخودانه سوی بحر می‌رویم
آگه نه‌ایم دست‌که دارد عنان ما

ما را عجوز دهر دوتاکرد از فریب
زه شد به تارچرخ ز سستی‌کمان ما

از طبع شوخ این همه در بندکلفتیم
بستند چون شراربه سنگ آشیان ما

آه از غبار ماکه هواگیر شوق نیست
یعنی به خاک ریخته است آسمان ما

بیدل هجوم‌گریهٔ ما را سبب مپرس
بی‌مقصد است‌کوشش اشک روان ما
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.