هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید. او از احساسات عمیق خود، از مستی و شور عشق، و از تأثیرات روحانی و جسمانی این عشق بر خود و جهان اطرافش صحبت میکند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند جنون عشق، فتنههای عشقی، و وحدت روحانی با معشوق اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جنون عشق و فتنههای عشقی نیاز به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری برای درک کامل دارند.
غزل شمارهٔ ۱۴۶۸
امروز خوشم با تو، جانِ تو و فردا هم
از تو شِکَراَفْشانَم، این جا هم و آن جا هم
دل بادهٔ تو خورده، وَزْ خانه سَفَر کرده
ما بیدل و دلْ با تو، با ما هم و بیما هم
ای دل که رَوانی تو آن سویْ که دانی تو
خِدمَت بِرَسان از ما، آن جا و مُوَصّی هم
ما مُنْتَظرِ وَقت و دلْ ناظِرِ تو دایم
در حالَتِ آرامش، در شورش و غوغا هم
از باده و بادِ تو، چون موج شُده این دل
در مَستی و پَستی خوش، در رِفْعَت و بالا هم
ابرِ خوشِ لُطفِ تو، با جان و رَوانِ ما
در خاکْ اثر کرده، در صخره و خارا هم
با تو پس از این عالَم، بینَقْشِ بَنی آدم
خوش خَلْوَتِ جان باشد، آمیزشِ جانها هم
زان غَمْزهٔ مَستِ تو، زان جادو و جادوخو
خیره شده هر دیده، نادان هم و دانا هم
من نَنگ نمیدارم، مَجنونم و میدانی
هم عِرقِ جُنون دارم از مایه و سودا هم
از آتش و آبِ او، ای جُسته نشان بِنْگَر
در آبِ دو چَشمِ ما، در زَردیِ سیما هم
در عالَمِ آب و گِل، در پَردهٔ جان و دل
هم ایمِنی از عشقَت، وین فِتْنه و غوغا هم
زانْ طُرّهٔ روحانی، زان سِلسِلهٔ جانی
زُنّارِ تو بَربَسته، هم مومن و تَرسا هم
از تو شِکَراَفْشانَم، این جا هم و آن جا هم
دل بادهٔ تو خورده، وَزْ خانه سَفَر کرده
ما بیدل و دلْ با تو، با ما هم و بیما هم
ای دل که رَوانی تو آن سویْ که دانی تو
خِدمَت بِرَسان از ما، آن جا و مُوَصّی هم
ما مُنْتَظرِ وَقت و دلْ ناظِرِ تو دایم
در حالَتِ آرامش، در شورش و غوغا هم
از باده و بادِ تو، چون موج شُده این دل
در مَستی و پَستی خوش، در رِفْعَت و بالا هم
ابرِ خوشِ لُطفِ تو، با جان و رَوانِ ما
در خاکْ اثر کرده، در صخره و خارا هم
با تو پس از این عالَم، بینَقْشِ بَنی آدم
خوش خَلْوَتِ جان باشد، آمیزشِ جانها هم
زان غَمْزهٔ مَستِ تو، زان جادو و جادوخو
خیره شده هر دیده، نادان هم و دانا هم
من نَنگ نمیدارم، مَجنونم و میدانی
هم عِرقِ جُنون دارم از مایه و سودا هم
از آتش و آبِ او، ای جُسته نشان بِنْگَر
در آبِ دو چَشمِ ما، در زَردیِ سیما هم
در عالَمِ آب و گِل، در پَردهٔ جان و دل
هم ایمِنی از عشقَت، وین فِتْنه و غوغا هم
زانْ طُرّهٔ روحانی، زان سِلسِلهٔ جانی
زُنّارِ تو بَربَسته، هم مومن و تَرسا هم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.