هوش مصنوعی: این شعر بهار را توصیف می‌کند که با آمدنش باعث شرمساری یاران می‌شود و زیبایی‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. شاعر از ناله‌های بی‌پاسخ، غبار روزگار و عبرت‌های زندگی سخن می‌گوید. همچنین به نقص‌های زاهدان و نیاز به لطف و مدارا اشاره می‌کند. در پایان، شاعر از داغ‌های تازه و سوختن در گرمای بازار زندگی می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی، انتقاد اجتماعی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین برخی اشارات انتزاعی و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوان نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۶

ای بهار جلوه بس‌کن کز خجالت یارها
در عرق شستند خوبان رنگ از رخسارها

می‌شود محو از فروغ آفتاب جلوه‌ات
عکس در آبینه همچون سایه بر دیوارها

ناله بسیار است اما بی‌دماغ شکوه‌ایم
بستن منفار ما مهری‌ست بر طومارها

شوق‌دل ومانده پست و بلند دهر نیست
نالهٔ فرهاد بیرون است ازین کهسارها

اهل مشرب از زبان طعن مردم فارع است
دامن صحرا چه غم دارد ز زخم خارها

دیدهٔ ما را غبار دهر عبرت سرمه شد
مردمک اندوخت این آیینه از زنگارها

لازم افتاده‌ست واعظ را به اظهارکمال
کرّناواری غریوش مایهٔ گفتارها

زاهدان‌کوسه را ساز بزرگی ناقص است
ریش هم می‌باید اینجا در خور دستارها

لطفی‌، امدادی‌، مدارایی‌، نیازی‌، خدمتی
ای ز معنی غافل آدم شو به این مقدارها

ما زمینگیران ز جولان هوسها فارغیم
نقش پا و یک وداع آغوشی رفتارها

هرکجا رفتیم داغی بر دل ما تازه شد
سوخت آخر جنس ما ازگرمی بازارها

درگلستانی‌که بیدل نوبر تسلیم‌کرد
سایه هم یک پایه برتر بود ز دیوارها
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.