هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلتنگی خود سخن می‌گوید. او از درد فراق و جستجوی معشوق می‌نالد و از این که معشوق او را نمی‌یابد، اظهار ناراحتی می‌کند. همچنین، شاعر از رسوایی در شهر و احساسات عمیق خود نسبت به معشوق صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عاطفی عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت می‌شود.

غزل شمارهٔ ۱۴۷۰

جانم به فِدا بادا، آن را که‌‌ نمی‌‌گویم
آن روزْ سیه بادا، کو را بِنِمی جویم

یک باره شَوَم رُسوا در شهر، اگر فردا
من بر دَرِ دل باشم، او آید در کویَم

گفتم‌ صَنَمِ مَهْ رو گَهْ گاهْ مرا می‌جو
کَزْ دَرد به خونِ دلْ رُخساره‌‌ هَمی‌‌شویَم

گفتا که‌ تو را جُستم در خانه، نَبودی تو
یا رَب که چُنین بُهتانْ می‌گوید در رویَم

یک روز غَزَل گویان، وَاللّه سِپارَم جان
زیرا که چو مو شُد جان، از بس که‌‌ هَمی‌‌مویَم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.