هوش مصنوعی:
این شعر به بیان احساسات عمیق و دردهای عاطفی شاعر میپردازد. او از ناکامیها، رنجها و حسرتهای زندگی سخن میگوید و از عشق نافرجام، تنهایی و فراق شکایت دارد. شاعر از تلاشهای بیثمر و امیدهای بربادرفته میگوید و به تصویری از رنجهای بشری در قالب استعارههای زیبا مانند شمع، گلستان جنون و قفس جسمانی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارند.
غزل شمارهٔ ۳۰۸
چو شمعم از خجالت رهنمود نارسیدنها
به جای نقش پا در پیش پا دارم چکیدنها
ز یک تخم شرر صد کشت عبرت کردهام خرمن
ازین مزرع درودنمیدمد پیش ازدمیدنها
گلستان جنون را آن نهال شوق دربارم
کهچون آهمبرون مآرد ازخود قدکشیدنها
در آن وادیکه طاقتها به عرض امتحان آید
نگاه ما ز خود رفتن، سرشک ما دویدنها
چهدست و پا تواند زدکسی در بند جسمانی
ندارد این قفس بیش از نفس واری تپیدنها
به سر بردیم در شغل تأسف مدت هستی
رهیکردیم چون مقراض قطع از لبگزیدنها
زدیم از ساز هستی دست در فتراک بیتابی
نفس ما را به رنگ صبح شد دام رمیدنها
ز نیرنگ فسونپردازی الفت چه میپرسی
تو در آغوشی و منکشتهٔ از دور دیدنها
ز اوج اعتبار آزادهام گرد ره فقرم
نباشد دامنکوتاه من مغرور چیدنها
نگردی محرم راز محبت بیشکست دل
که چونگل خواندن این نامه میباشد دریدنها
چنین در حسرت صبح بناگوشکه میگریم
که در مهتاب دارد ریشه اشکم از چکیدنها
در اینگلشنکه رنگش ریختند ازگفتگو بیدل
شنیدنهاست دیدنها و دیدنها شنیدنها
به جای نقش پا در پیش پا دارم چکیدنها
ز یک تخم شرر صد کشت عبرت کردهام خرمن
ازین مزرع درودنمیدمد پیش ازدمیدنها
گلستان جنون را آن نهال شوق دربارم
کهچون آهمبرون مآرد ازخود قدکشیدنها
در آن وادیکه طاقتها به عرض امتحان آید
نگاه ما ز خود رفتن، سرشک ما دویدنها
چهدست و پا تواند زدکسی در بند جسمانی
ندارد این قفس بیش از نفس واری تپیدنها
به سر بردیم در شغل تأسف مدت هستی
رهیکردیم چون مقراض قطع از لبگزیدنها
زدیم از ساز هستی دست در فتراک بیتابی
نفس ما را به رنگ صبح شد دام رمیدنها
ز نیرنگ فسونپردازی الفت چه میپرسی
تو در آغوشی و منکشتهٔ از دور دیدنها
ز اوج اعتبار آزادهام گرد ره فقرم
نباشد دامنکوتاه من مغرور چیدنها
نگردی محرم راز محبت بیشکست دل
که چونگل خواندن این نامه میباشد دریدنها
چنین در حسرت صبح بناگوشکه میگریم
که در مهتاب دارد ریشه اشکم از چکیدنها
در اینگلشنکه رنگش ریختند ازگفتگو بیدل
شنیدنهاست دیدنها و دیدنها شنیدنها
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.