هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، با تصاویر شاعرانه و استعارههای عمیق، به موضوعاتی مانند عشق، حسرت، هستی، و حقیقت وجودی انسان میپردازد. شاعر از مستی چشمان معشوق، سایهی مژگان، حسرت لعل لب، و نالههای پنهان سخن میگوید و به مفاهیمی مانند قناعت، غفلت، و رهایی از تعلقات دنیوی اشاره میکند. همچنین، شعر به چالشهای زندگی، ناپایداری دنیا، و جستجوی حقیقت میپردازد.
رده سنی:
18+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی سنگین ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۴۴
میکنمگاهی به یاد مستی چشمت شتاب
تا قیامت میروم در سایهٔ مژگان به خواب
از ادبپروردههای حسرت لعل توام
نالهام چون موجگوهر نیست جز زیر نقاب
تا قناعت رشتهدارگوهر جمعیت است
خاک بر جا ماندهٔ من آبرو دارد خطاب
گر به دریا سایه اندازد غبار هستیام
از نفس چون فلس ماهی رنگ میبندد حباب
میکند اسباب راحت پایهٔ غفلت قوی
بر بساطسایههمچونکوهسنگیناست خواب
امتیاز جزء وکل در عالم تحقیق نیست
هیچ نتوانکرد از خورشید تابان انتخاب
گردبادیم از عروج اعتبار ما مپرس
میشود برباد رفتن خیمهٔ ما را طناب
عمرها شد در غبار وهم توفانکردهایم
چشمهٔ آیینه موجی دارد از عرض سراب
کار فضل آن نیستکز اسباب انجامش دهند
بر خیال پوچ مینازد دعای مستجاب
سخترو را رقتی غرق خجالت میکند
ایستادن سنگ را مشکل بود برروی آب
از طلسمچرخ بیوحشت رهایی مشکلاست
روزنی در خانهٔ زین نیست جزچشم رکاب
محرمآن جلوهگشتن نیست جزمشق حیا
حیرت آیینه هم اززنگ میخواهد نقاب
عشق راکردیم بیدل تهمتآلود هوس
در سوادکشور ما سایه دارد آفتاب
تا قیامت میروم در سایهٔ مژگان به خواب
از ادبپروردههای حسرت لعل توام
نالهام چون موجگوهر نیست جز زیر نقاب
تا قناعت رشتهدارگوهر جمعیت است
خاک بر جا ماندهٔ من آبرو دارد خطاب
گر به دریا سایه اندازد غبار هستیام
از نفس چون فلس ماهی رنگ میبندد حباب
میکند اسباب راحت پایهٔ غفلت قوی
بر بساطسایههمچونکوهسنگیناست خواب
امتیاز جزء وکل در عالم تحقیق نیست
هیچ نتوانکرد از خورشید تابان انتخاب
گردبادیم از عروج اعتبار ما مپرس
میشود برباد رفتن خیمهٔ ما را طناب
عمرها شد در غبار وهم توفانکردهایم
چشمهٔ آیینه موجی دارد از عرض سراب
کار فضل آن نیستکز اسباب انجامش دهند
بر خیال پوچ مینازد دعای مستجاب
سخترو را رقتی غرق خجالت میکند
ایستادن سنگ را مشکل بود برروی آب
از طلسمچرخ بیوحشت رهایی مشکلاست
روزنی در خانهٔ زین نیست جزچشم رکاب
محرمآن جلوهگشتن نیست جزمشق حیا
حیرت آیینه هم اززنگ میخواهد نقاب
عشق راکردیم بیدل تهمتآلود هوس
در سوادکشور ما سایه دارد آفتاب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.