هوش مصنوعی: این شعر با استفاده از استعاره‌ی حباب، ناپایداری و بی‌ثباتی زندگی و هستی انسان را به تصویر می‌کشد. حباب نمادی از زودگذر بودن، پوچی و بی‌اساسی دنیا است. شاعر با اشاره به مفاهیمی مانند غرور، ثروت، قدرت و نفس، بر بی‌ارزشی این امور در برابر مرگ و نیستی تأکید می‌کند. همچنین، از وهم و خودنمایی انسان در این دنیای فانی انتقاد می‌کند و یادآور می‌شود که همه‌چیز مانند حباب نابودشدنی است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از استعاره‌ها و انتقادهای اجتماعی موجود در متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۳۴۷

چو من زکسوت هستی ترآمده‌ست حباب
به قدر پیرهن از خود برآمده‌ست حباب

جهان نه برق غنا دارد و نه ساز غرور
عرق‌فروش سر و افسر آمده‌ست حباب

هزار جا گره اعتبار شق کردیم
به خشم ما همه دم‌گوهرآمده‌ست حباب

کسی به ضبط عنان نفس چه پردازد
سوارکشتی بی‌لنگر آمده‌ست حباب

به این دو روزه بقا خودنمای وهم مباش
به روی آب تنک کمتر آمده‌ست حباب

به نام خشک مزن جام تردماغی ناز
ز آبگینه هم آخر برآمده‌ست حباب

به فرصتی‌که نداری امید مهلت چیست
درون بیضه برون پر برآمده‌ست حباب

ز احتیاط ادبگاه این محیط مپرس
نفس‌گرفته برون در آمده‌ست حباب

طرب پیام چه شوقند قاصدان عدم
که جام برکف وگل بر سر آمده‌ست حباب

مکن ز خوان‌کرم شکوه‌،‌گر نصیبت نیست
که در محیط نگون ساغر آمده‌ست حباب

ز باغ تهمت عنقاگلی به سر زده‌ایم
به هستی از عدم دیگر آمده‌ست حباب

نفس متاعی بیدل در چه لاف زند
به فربهی منگر لاغر آمده‌ست حباب
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.