هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و فلسفی از بیدل دهلوی، به زیباییهای طبیعت، عشق، و مفاهیم عمیق انسانی مانند ناامیدی، جستجو، و کمال میپردازد. شاعر با استفاده از استعارههای زیبا مانند آفتاب، شب، و شراب، احساسات پیچیده و حالات روحی انسان را بیان میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارهها و اشارات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارند تا به درستی درک شوند.
غزل شمارهٔ ۳۵۳
ای منت عرق زجبینت برآفتاب
ساغر زند مگر به چنینکوثر آفتاب
بر صفحهایکه وصف جمالت رقم زنند
از رشتهٔ شعاعکشد مسطر آفتاب
هیهات بیرخت شب ما تیره روز ماند
خون شد دل و نتافت بر اینکشور آفتاب
دریای بیقراری ما راکنار نیست
هرگزبه هیچ جا نکند لنگرآفتاب
مقصد ز بسگم است درین تیرگی سواد
شبگیر میکند ته خاک اکثر آفتاب
از وضع این بساط جنون انجمن مپرس
تهمتکش است صبح وگریبان درآفتاب
دست هوس به دامن مطلب چسان رسد
غواص طاقت بشر وگوهر آفتاب
بگذر ز محرمیکه درین عبرت نجمن
چون حلقه داغگشت برون در آفتاب
زنهارگوشه گیر ز هنگامهٔ فساد
پریکّه میزند به صف محشرآفتاب
جز باده نیست چارهٔ دمسردی زمان
سرمازده چرا ننشیند در آفتاب
یاران درین زمانه نماندهست بوی مهر
پیداکنید بر فلک دیگر آفتاب
از راستی خلاف طبیعت قیامت است
توفان دمد چو بگذرد از محور آفتاب
اهلکمال خفت نقصان نمیکشند
مشکلکه همچو ماه شود لاغر آفتاب
وضع نیاز ما چمنستان ناز اوست
غافل مشو ز سایهٔگل بر سر آفتاب
دور شرابخانهٔ تحقیق دیگر است
خود را کشد دمی که کشد ساغر آفتاب
بیدل به کنه عشقکسیکم رسیده است
از دور بستهاند سیاهی بر آفتاب
ساغر زند مگر به چنینکوثر آفتاب
بر صفحهایکه وصف جمالت رقم زنند
از رشتهٔ شعاعکشد مسطر آفتاب
هیهات بیرخت شب ما تیره روز ماند
خون شد دل و نتافت بر اینکشور آفتاب
دریای بیقراری ما راکنار نیست
هرگزبه هیچ جا نکند لنگرآفتاب
مقصد ز بسگم است درین تیرگی سواد
شبگیر میکند ته خاک اکثر آفتاب
از وضع این بساط جنون انجمن مپرس
تهمتکش است صبح وگریبان درآفتاب
دست هوس به دامن مطلب چسان رسد
غواص طاقت بشر وگوهر آفتاب
بگذر ز محرمیکه درین عبرت نجمن
چون حلقه داغگشت برون در آفتاب
زنهارگوشه گیر ز هنگامهٔ فساد
پریکّه میزند به صف محشرآفتاب
جز باده نیست چارهٔ دمسردی زمان
سرمازده چرا ننشیند در آفتاب
یاران درین زمانه نماندهست بوی مهر
پیداکنید بر فلک دیگر آفتاب
از راستی خلاف طبیعت قیامت است
توفان دمد چو بگذرد از محور آفتاب
اهلکمال خفت نقصان نمیکشند
مشکلکه همچو ماه شود لاغر آفتاب
وضع نیاز ما چمنستان ناز اوست
غافل مشو ز سایهٔگل بر سر آفتاب
دور شرابخانهٔ تحقیق دیگر است
خود را کشد دمی که کشد ساغر آفتاب
بیدل به کنه عشقکسیکم رسیده است
از دور بستهاند سیاهی بر آفتاب
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.