۷۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۸۰

خیزید مَخُسپید، که نزدیکْ رسیدیم
آوازِ خُروس و سگِ آن کویْ شنیدیم

وَاللّهْ که نشان‌ها‌‌‌ی ‌قَرویِ دِهِ یاراست
آن نرگس و نسرین و قَرَنْفُل که چَریدیم

از ذوقِ چَراگاهْ و زِاِشْتابِ چَریدن
وَزْ حِرصْ زبان و لب و پَدفوز گَزیدیم

چون تیرْ پَریدیم و بَسی صید گرفتیم
گر چه چو کمانْ از زِهِ اَحْکامْ خَمیدیم

ما عاشقِ مَستیم، به صد تیغ نگردیم
شیریم، که خونِ دلِ فَغْفور چَشیدیم

مَستانِ اَلَسْتیم، به جُز باده ننوشیم
بر خوانِ جهانْ نی زِ پِیِ‌‌‌‌ آش ‌و ثَریدیم

حَق داند و حَق دید که در وقتِ کَشاکَش
از ما چه کَشیدید وز ایشان چه کَشیدیم

خیزید مَخُسپید، که هنگامِ صَبوح است
اِسْتارهٔ روز آمد و آثارْ بِدیدیم

شب بود و همه قافلهْ مَحبوسِ رِباطی
خیزید کَزان ظُلْمَت و آن حَبْسْ رَهیدیم

خورشیدْ رَسولان بِفِرستاد در آفاق
کاینَک یَزَکِ مشرق و ما جَیشِ عَتیدیم

هین، رو به شَفَق آر اگر طایِرِ روزی
کَزْ سویِ شَفَقْ چون نَفَسِ صُبحْ دَمیدیم

هر کَس که رَسولیِّ شَفَق را بِشِناسَد
ما نیز در اِظْهار بَرو فاش و پَدیدیم

وان کَس که رَسولیِّ شَفَق را نَپَذیرد
هم مَحْرَمِ ما نیست، بَرو پَرده تَنیدیم

خُفّاش نَپَذْرُفت، فرو دوخت ازو چَشم
ما پَردهٔ آن دوخته را هم بِدَریدیم

تِریاقِ جهان دید و گُمان بُرد که زَهر است
ای مُژده دلی را که زِ پِنْدار خریدیم

خامُش کُن تا واعِظِ خورشید بگوید
کو بر سَرِ مِنْبَر شُد و ما جُمله مُریدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.