هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غنایی، با استفاده از تصاویر شاعرانه و استعاره‌های زیبا، به بیان احساسات عمیق عاشقانه، حسرت، درد فراق و بی‌قراری دل می‌پردازد. شاعر از عناصر طبیعت مانند باد، صحرا، پروانه و شمع برای توصیف حالات درونی خود استفاده می‌کند و به مفاهیمی مانند عشق، رنج، ظلم و بی‌پناهی نیز اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده، استعاره‌های عمیق و مفاهیم فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربهٔ بیشتر نیاز دارد. همچنین برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۱۲

بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت
رنگ از روی چمن چون باده ازپیمانه ریخت

حسرت وصل تو برد آسایش از بنیاد دل
پرتوشمعت شبیخونی درین ویرانه ریخت

فکر زلفت سینه‌چاکان را ز بس پیچیده است
می‌توان از قالب این قوم خشت شانه ریخت

خاک صحرا موج می‌شد ازتپیدنهای دل
چشم‌مستت‌خون‌این‌بسمل عجب‌مستانه ریخت

گر غبار خاطر شمعی نباشد در نظر
می‌توان صد صبح از خاکستر پروانه ریخت

عالمی را سرگذشت رفتگان ازکار برد
رنگ خواب محفل ما بیشتر افسانه ریخت

کرد وحشت زین بیابان مدتی‌گمگشته بود
گردباد امروز رنگ صورت دیوانه ریخت

ظالم از بی‌دستگاهی نیست بی‌تمهید ظلم
در حقیقت اره شمشیر است چون‌ندانه ریخت

سخت پابرجاست دور نشئهٔ مخموری‌ام
چون‌کمانم باید از خمیازه رنگ خانه ریخت

هرکجا بیدل مکافات عمل‌گل می‌کند
دیدهٔ‌دام از هجوم اشک خواهد دانه ریخت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.