هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و غنایی، با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند شمع، آتش، باده و بلبل، به بیان مفاهیمی چون عشق، رندی، فنا، و جستجوی معنی در زندگی میپردازد. شاعر از دردها، اضطرابها و نشئههای روحی سخن میگوید و به مفاهیمی مانند عشق الهی، رهایی از تعلقات دنیوی و وصف حالات عارفانه اشاره دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از اشارات مانند باده و مستی ممکن است برای گروههای سنی پایینتر نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۴۱۳
شوخ بیباکیکه رنگ عیش هر کاشانه ریخت
خواست شمعی بر فروزد آتشم در خانه ریخت
فیض معنی درخور تعلیم هر بیمغز نیست
نشئه را چون باده نتوان در دل پیمانه ریخت
شد نفس از کار، اما عقدهٔ دل وانشد
اینکلید ازپیچ و تاب قفل ما دندانه ریخت
ای خوش آن رندی که در خاک خرابات فنا
رنک آسایش چو اشک از لغزش مستانه ریخت
اولین جوش بهار عشق می باشد هور
بیخسو خاشاک نتوان رنگ آتشخانه ریخت
شب خیال پرتو حسن تو زد بر انجمن
شمع چندان آب شد کز دیدهٔ پروانه ریخت
وحشتی کردیم و جستیم از طلسم اعتبار
پرفشانی گرد ما بیرون این وبرانه ریخت
گریهٔ بلبل پی تسخیرگل بیهوده است
بهر صید طایران رنگ، نتوان دانه ریخت
بادهٔ دردی که ناموس دو عالم نشئه بود
شوخچشمیهای اشک از بازی طفلانه ریخت
سر به صحرا دادههٔ نیرنگ سودای توام
میتوان از مشت خاکم عالم دیوانه ریخت
گرد ناز از دامن گیسوی یار افشاندهام
از گداز من توان آبی به دست شانه ریخت
از دلم برداشت بیدل ناله مهر خامشی
اضطراب ربشه آب خلوت این دانه ریخت
خواست شمعی بر فروزد آتشم در خانه ریخت
فیض معنی درخور تعلیم هر بیمغز نیست
نشئه را چون باده نتوان در دل پیمانه ریخت
شد نفس از کار، اما عقدهٔ دل وانشد
اینکلید ازپیچ و تاب قفل ما دندانه ریخت
ای خوش آن رندی که در خاک خرابات فنا
رنک آسایش چو اشک از لغزش مستانه ریخت
اولین جوش بهار عشق می باشد هور
بیخسو خاشاک نتوان رنگ آتشخانه ریخت
شب خیال پرتو حسن تو زد بر انجمن
شمع چندان آب شد کز دیدهٔ پروانه ریخت
وحشتی کردیم و جستیم از طلسم اعتبار
پرفشانی گرد ما بیرون این وبرانه ریخت
گریهٔ بلبل پی تسخیرگل بیهوده است
بهر صید طایران رنگ، نتوان دانه ریخت
بادهٔ دردی که ناموس دو عالم نشئه بود
شوخچشمیهای اشک از بازی طفلانه ریخت
سر به صحرا دادههٔ نیرنگ سودای توام
میتوان از مشت خاکم عالم دیوانه ریخت
گرد ناز از دامن گیسوی یار افشاندهام
از گداز من توان آبی به دست شانه ریخت
از دلم برداشت بیدل ناله مهر خامشی
اضطراب ربشه آب خلوت این دانه ریخت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.