هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند عشق، هستی، عقل، و رهایی از تعلقات دنیوی می‌پردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند شمع، ابر، و خاک، مفاهیم عمیق عرفانی را بیان می‌کند. در این شعر، تضاد بین عقل و عشق، هستی و نیستی، و رهایی از جهان مادی به چشم می‌خورد.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در این شعر برای درک و تجربه نیاز به بلوغ فکری و شناختی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۵۹

غلغل صبح ازل از دل عالم برخاست
کاتش‌ افتاد در بن ‌خانه ‌و آدم برخاست

خلقی از دود تعین به جنون ‌گشت علم
شمعهاگل به سر از شوخی پرچم برخاست

صنعتی داشت محبت‌که ز مضراب نفس
صد قیامت به خروش آمد و مبهم برخاست

نه همین اشک چکید ازمژه وخفت به خاک
هرچه افتاد ز چشم تر ما،‌ کم برخاست

جوهر عقل درین ‌کارگه هوش‌ گداز
دید خوابی که چو بیدار شد ابکم برخاست

بال افسرده به تقلید چه پرواز کند
مژه بیهوده ز نظارهٔ مقدم برخاست

عهد نقش قدم و سایه به عجز است قدیم
گر به‌گردون رسم از خاک نخواهم برخاست

فکر جمعیت دلها چقدر سنگین بود
آسمانها ته این بارگران خم برخاست

تاب یکباره برون آمدن از خوبش‌ کراست
شمع برخاست ازین محفل وکم‌کم برخاست

خاک خشکی به سر مزرع ما ریختنی ‌ست
ابر چون‌ گَرد ازین بادیه بی‌غم برخاست

کس ندانست ازین بزم کجا رفت سپند
دوش با ناله دلی بود که توأم برخاست

گرد جولان توام لیک ندرد طاقت
آنقدر باش که من نیز توانم برخاست

به چه امید کنون پا به تعلق فشریم
تنگ‌شد آن‌همه این خانه‌که دل هم برخاست

چون سحر بیدل از اندیشهٔ هستی بگذر
از نفس هرکه اثر یافت ز عالم برخاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.