۳۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۸۸

ای خواجه بِفَرما به کِه مانَم؟ به کِه مانم؟
من مَردِ غَریبَم، نه از این شهرِ جهانم

گَر دَمْ نَزَنَم تا حَسَدِ خَلْق نَجُنبَد
دانم که نگویم، نتوانم که ندانم

آن کَلْ کُلَهی یافت و کَلِ خویشْ نَهان کرد
با بَنده به خَشم است که دانایِ نَهانم

گَر صُلح کُند، دارویِ کَلّیش بِسازیم
از نَنگِ کَلیّ و کُلَهَش بازرَهانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.