۴۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۸۹

ساقی زِ پِیِ عشقْ رَوان است رَوانَم
لیکِنْ زِ مَلولیِّ تو کُنْد است زَبانَم

می پَرَّم چون تیر، سویِ عِشرت و نوشَت
ای دوست بِمَشْکَن به جَفاهاتْ کَمانَم

چون خیمه به یک پایْ به پیشِ تو بِپایَم
در خَرگَهَت ای دوست دَرآر و بِنِشانَم

هین، آن لبِ ساغَر بِنِه اَنْدَر لبِ خُشکَم
وان گَهْ بِشِنو سِحْرِ مُحَقَّق زِ دَهانم

بِشْنو خَبَرِ بابِل و افسانهٔ وایِل
زیرا زِ رَهِ فِکْرتْ سَیّاحِ جهانَم

مَعْذور‌‌ هَمی‌‌دار، اگر شور زِ حَد شُد
چون می‌نَدَهَد عشقْ یکی لَحظه اَمانَم

آن دَم که مَلولی، زِ مَلولیْت مَلولَم
چون دست بِشویی زِ من، اَنگُشت گَزانَم

آن شب که دَهی نور چو مَهْ تا به سَحَرگاه
من در پِیِ ماهِ تو، چو سَیّاره دَوانم

وان روز که سَر بَرزَنی از شرقْ چو خورشید
مانندهٔ خورشیدْ سَراسَر همه جانَم

وان روز که چون جان شَوی از چَشمْ نَهانی
من هَمچو دلِ مُرغ زِ اندیشه طَپانَم

در روزَنِ من نورِ تو روزی که بِتابَد
در خانه چو ذَرّه به طَرَبْ رَقص کُنانَم

این ناطِقه خاموش و چو اندیشهْ نَهان رو
تا بازنَیابَد سَبَب اَنْدیش نِشانَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.