هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی با زبانی عرفانی و فلسفی به بیان مفاهیمی مانند قناعت، عشق، فنا، و خودشناسی می‌پردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، از رضایت به آنچه دارد سخن می‌گوید و بر بی‌نیازی از تظاهر و آرایش ظاهری تأکید می‌کند. او عشق را به عنوان تنها دلیل وجود می‌داند و از وابستگی به مادیات دوری می‌جوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر برای درک و تجربه نیاز به بلوغ فکری دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با این مضامین ارتباط برقرار کنند و از زیبایی‌های ادبی آن لذت ببرند.

غزل شمارهٔ ۴۹۱

هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است
بهر وداع ما نفس‌ آغوش ما بس است

زین بحر چون حباب کمال نمود ما
آیینه‌داری دل بی‌مدعا بس است

ما مرد ترکتازی آن جلوه نیستیم
بهر شکست لشکر ما یک ادا بس است

محروم پای‌بوس تو را بهر سوختن
گرشعله‌نیست غیرت رنگ حنابس است

محتاج نیست حسن به آرایش دگر
گل را ز غنچه تکمهٔ بند قبا بس است

از دل به هر خیال قناعت نموده‌ایم
آیینه روی‌گر ننماید قفا بس است

گوهرصفت ز منت دریوزهٔ محیط
درکاسهٔ جبین تو آب حیا بس است

واماندگی به هر قدم اینجا بهانه ‌جوست
گر خار نیست آبله هم زیر پا بس است

گر درخورکفایت هرکس نصیبه‌ای است
آیینه‌ گو به هرکه رسد، دل به ما بس است

خودبینیی‌ که آینهٔ هیچکس مباد
در خلق شاهد نگه نارسا بس است

ما را چو رشته‌ای ‌که به سوزن وطن ‌کند
چندانکه بگذریم درین ‌کوچه جا بس است

بیدل مرا به بوس و کنار احتیاج نیست
با عندلیب جلوهٔ گل آشنا بس است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.