۷۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۹۶

چه دیدم خوابْ شب، کِامْروز مَستم؟
چو مَجنونانْ زِ بَندِ عقلْ جَستم

به بیداری مَگَر من خواب بینم
که خوابَم نیست تا این دَرد هستم

مَگَر من صورتِ عشقِ حقیقی
بِدیدم خواب، کو را می‌پَرَستم؟

بیا، ای عشق کَنْدَر تشنْ چو جانی
به اِقْبالَت زِ حَبْس تَنْ بِرَستم

مرا گفتی‌ بِدَر پَرده، دَریدَم
مرا گفتی‌ قَدَح بِشْکَن، شِکَستم

مرا گفتی‌ بِبُر از جُمله یاران
بِکَندم از همه دلْ در تو بَستم

مرا دل خسته کردی، جُرمَم این بود
که از مُژگانْ خیالَت را بِخَستم

بِبَر جانِ مرا، تا در پَناهَت
دو دَستَک می‌زَنَم، کَزْ جان بَسَستم

چه عالَم‌هاست در هر تارِ مویَت؟
بِیَفشانْ زُلف، کَزْ عالَم گُسَستم

که در هفتم زمین با تو بُلندم
که در هفتم فَلَک،‌‌ بی‌‌رُوتْ پَستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.