هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و مستی ناشی از آن سخن می‌گوید. او از بند عقل رها شده و در عشق حقیقی غرق شده است. شاعر از درد عشق و جدایی از یاران می‌گوید و از عشق می‌خواهد که او را به پناه خود ببرد. او از زیبایی و جذابیت معشوق سخن می‌گوید و خود را در آسمان‌ها و زمین با او بلند و بی‌روت پست می‌بیند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۴۹۶

چه دیدم خوابْ شب، کِامْروز مَستم؟
چو مَجنونانْ زِ بَندِ عقلْ جَستم

به بیداری مَگَر من خواب بینم
که خوابَم نیست تا این دَرد هستم

مَگَر من صورتِ عشقِ حقیقی
بِدیدم خواب، کو را می‌پَرَستم؟

بیا، ای عشق کَنْدَر تشنْ چو جانی
به اِقْبالَت زِ حَبْس تَنْ بِرَستم

مرا گفتی‌ بِدَر پَرده، دَریدَم
مرا گفتی‌ قَدَح بِشْکَن، شِکَستم

مرا گفتی‌ بِبُر از جُمله یاران
بِکَندم از همه دلْ در تو بَستم

مرا دل خسته کردی، جُرمَم این بود
که از مُژگانْ خیالَت را بِخَستم

بِبَر جانِ مرا، تا در پَناهَت
دو دَستَک می‌زَنَم، کَزْ جان بَسَستم

چه عالَم‌هاست در هر تارِ مویَت؟
بِیَفشانْ زُلف، کَزْ عالَم گُسَستم

که در هفتم زمین با تو بُلندم
که در هفتم فَلَک،‌‌ بی‌‌رُوتْ پَستم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.