هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و مستی و عرفان سخن میگوید. او از عشق به معشوق و مستی ناشی از آن میگوید و خود را در این راه فداکار و جانباز میداند. شاعر از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود سخن میگوید و او را قبلهگاه نماز و معبود خود میداند. او همچنین از رستگاری و عدل الهی سخن میگوید و خود را بنده و چاکر جماعت میداند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۴۹۷
به جانِ جُملهٔ مَستانْ که مَستم
بگیر ای دِلْبَرِ عَیّارْ دَستم
به جانِ جُمله جانبازان، که جانَم
به جانِ رَستگارانَش، که رَستم
عُطارِدوار دَفترباره بودم
زَبَردستِ اَدیبانْ مینِشَستم
چو دیدم لوحِ پیشانیِّ ساقی
شُدم مَست و قَلَمها را شِکَستم
جمالِ یار شُد قبلهی نمازم
زِ اشکِ رَشکِ او شُد آبْدَستم
زِ حُسنِ یوسُفی سَرمَست بودم
که حُسنَش هر دَمی گوید اَلَسْتم
در آن مَستیْ تُرَنجی میبُریدم
تُرَنج اینک دُرُست و دستْ خَستم
مَبادَم سَر اگر جُز تو سَرَم هست
بِسوزا هستی اَم، گر بیتو هستم
تویی مَعْبود در کعبه و کِنِشْتم
تویی مَقْصود از بالا و پَستم
شکارِ من بُوَد ماهیّ و یونُس
چو حاصل شُد زِ جَعدَت شَصت شَسْتم
چو دیدم خوانِ تو، بَسْ چَشم سیرَم
چو خوردم ز آبِ تو، زین جویْ جَستم
برایِ طَبْعِ لَنْگان، لَنْگ رفتم
زِ بیمِ چَشمِ بَد، سَر نیز بَستم
همان اَرْزَد کسی کِشْ میپَرَستد
زِهی من که مَر او را میپَرَستم
بِبُرّد از کسی کآخِر بِبُرَّد
به سویِ عَدل بُگْریزید زِاسْتَم
چو ری با سین و تیّ و میم پیوست
بدین پیوند رو بِنْمود رُستم
یَقین شُد که جَماعَت رَحْمَت آمد
جَماعَت را به جانْ من چاکرَسْتم
خَمُش کردم، شکارِ شیر باشم
که تا گوید شکارِ مُفْترَس تَم
بگیر ای دِلْبَرِ عَیّارْ دَستم
به جانِ جُمله جانبازان، که جانَم
به جانِ رَستگارانَش، که رَستم
عُطارِدوار دَفترباره بودم
زَبَردستِ اَدیبانْ مینِشَستم
چو دیدم لوحِ پیشانیِّ ساقی
شُدم مَست و قَلَمها را شِکَستم
جمالِ یار شُد قبلهی نمازم
زِ اشکِ رَشکِ او شُد آبْدَستم
زِ حُسنِ یوسُفی سَرمَست بودم
که حُسنَش هر دَمی گوید اَلَسْتم
در آن مَستیْ تُرَنجی میبُریدم
تُرَنج اینک دُرُست و دستْ خَستم
مَبادَم سَر اگر جُز تو سَرَم هست
بِسوزا هستی اَم، گر بیتو هستم
تویی مَعْبود در کعبه و کِنِشْتم
تویی مَقْصود از بالا و پَستم
شکارِ من بُوَد ماهیّ و یونُس
چو حاصل شُد زِ جَعدَت شَصت شَسْتم
چو دیدم خوانِ تو، بَسْ چَشم سیرَم
چو خوردم ز آبِ تو، زین جویْ جَستم
برایِ طَبْعِ لَنْگان، لَنْگ رفتم
زِ بیمِ چَشمِ بَد، سَر نیز بَستم
همان اَرْزَد کسی کِشْ میپَرَستد
زِهی من که مَر او را میپَرَستم
بِبُرّد از کسی کآخِر بِبُرَّد
به سویِ عَدل بُگْریزید زِاسْتَم
چو ری با سین و تیّ و میم پیوست
بدین پیوند رو بِنْمود رُستم
یَقین شُد که جَماعَت رَحْمَت آمد
جَماعَت را به جانْ من چاکرَسْتم
خَمُش کردم، شکارِ شیر باشم
که تا گوید شکارِ مُفْترَس تَم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.