هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس بیزاری از غیر و عشق به معشوق سخن می‌گوید. او از تحولات درونی خود، از جمله رهایی از وابستگی‌ها و عبرت گرفتن از دیگران، صحبت می‌کند. شاعر همچنین به اسرار و پیچیدگی‌های وجودی خود اشاره می‌کند و از مخاطب می‌خواهد به او بنگرد تا این اسرار را درک کند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اسرار وجودی و تحولات درونی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۹۸

بیا، کَزْ غیرِ تو بیزار گشتم
وَگَر خُفته بُدَم، بیدار گشتم

بیا ای جان که تا روزِ قیامَت
مُقیمِ خانهٔ خَمّار گشتم

زِ پَرّ و بالِ خود گِل را فَشانْدم
به کوهِ قافِ خود طَیّار گشتم

تُرُش دیدم جهانی را، من از تَرس
در آن دوشابْ چون آچار گشتم

عقیده این چُنین سازید شیرین
که من زین خُمرهْ شِکَّربار گشتم

یکی چندی بُریدم من زِ اَغْیار
کُنون با خویشتنْ اَغْیار گشتم

زِ حالِ دیگران عِبْرَت گرفتم
کُنون من عِبْرَۃُ الْاَبْصار گشتم

بیا، ای طالِبِ اسرارِ عالَم
به من بِنْگَر، که من اسرار گشتم

بدان بسیار پیچید این سَرِ من
که گِردِ جُبّه و دَسْتار گشتم

از آن مَحْبوس بودم هَمچو نُقطه
که گِردِ نُقطهْ چون پَرگار گشتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.