هوش مصنوعی: نویسنده درباره گروهی از درویشان صحبت می‌کند که ظاهراً صلاح‌کار بودند، اما رفتار ناشایست یکی از آنها باعث شد شخص بزرگی که به آنها اعتماد داشت، نظر خود را تغییر دهد. نویسنده برای جبران این وضعیت، سعی کرد به خدمت آن شخص بزرگ برسد، اما دربان مانع شد. پس از مدتی، نزدیکان آن شخص از وضعیت نویسنده مطلع شدند و او را گرامی داشتند. نویسنده با تواضع از مقام بالاتر خودداری کرد و در نهایت، با بیان اشعاری و توضیح شرایط یارانش، موفق شد حمایت آن شخص را جلب کند و مشکلات معاش یارانش را حل کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عرفانی، اجتماعی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از اشعار و اصطلاحات ادبی ممکن است برای خوانندگان جوان دشوار باشد.

حکایت شمارهٔ ۱۷

تنی چند از روندگان در صحبت من بودند ظاهر ایشان به صلاح آراسته و یکی را از بزرگان در حق این طایفه حسن ظنّی بلیغ و ادراریمعین کرده تا یکی از اینان حرکتی کرد نه مناسب حال درویشان ظنّ آن شخص فاسد شد و بازار اینان کاسد خواستم تا به طریقی کفاف یاران مستخلص کنم آهنگ خدمتش کردم دربانم رها نکرد و جفا کرد و معذورش داشتم که لطیفان گفته‌اند

در میر و وزیر و سلطان را
بی وسیلت مگرد پیرامن

سگ و دربان چو یافتند غریب
این گریبانش گیرد آن دامن
چندان که مقرّبان حضرت آن بزرگ بر حال من وقوف یافتند و به اکرام در آوردند و برتر مقامی معین کردند اما به تواضع فروتر نشستم گفتم
گفت الله الله چه جای این سخن است

بگذار که بنده کمینم
تا در صف بندگان نشینم

گر بر سر و چشم ما نشینی
بارت بکشم که نازنینی
فی الجمله بنشستم و از هر دری سخن پیوستم تا حدیث زلّت یاران در میان آمد و گفتم

چه جرم دید خداوند سابق الانعام
که بنده در نظر خویش خوار می‌دارد

خدای راست مسلم بزرگواری و حکم
که جرم بیند و نان برقرار می‌دارد
حاکم این سخن را عظیم بپسندید و اسباب معاش یاران فرمود تا بر قاعده ماضی مهیا دارند و مؤنت ایام تعطیل وفا کنند شکر نعمت بگفتم و زمین خدمت ببوسیدم و عذر جسارت بخواستم و در وقت برون آمدن گفتم

چو کعبه قبله حاجت شد از دیار بعید
روند خلق به دیدارش از بسی فرسنگ

ترا تحمل امثال ما بباید کرد
که هیچ کس نزند بر درخت بی بر، سنگ
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.