هوش مصنوعی: نویسنده از تجربه خود در مخالفت با نصیحت شیخ خود درباره ترک سماع و شرکت در مجالس موسیقی می‌گوید. او در جوانی به خاطر هوس‌هایش برخلاف توصیه شیخ عمل کرده و از موسیقی لذت می‌برد. اما بعداً در مجلسی با صدای ناخوشایند مطربی مواجه می‌شود و پشیمان می‌شود. او تصمیم می‌گیرد توبه کند و بقیه عمرش را از سماع دوری کند. در پایان، دوستانش او را به خاطر بخشیدن مال به مطرب سرزنش می‌کنند، اما او توضیح می‌دهد که این کار بخشی از توبه او بوده است.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، بحث درباره هوس‌های جوانی و توبه نیاز به درک نسبتاً بالایی از مسائل اخلاقی دارد.

حکایت شمارهٔ ۲۰

چندان که مرا شیخ اجلّ ابوالفرج بن جوزی رحمة الله علیه ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت کردی عنفوان شبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب ناچار به خلاف رای مربّی قدمی برفتمی و از سماع و مجالست حظی برگرفتمی و چون نصیحت شیخم یاد آمدی گفتمی

قاضی ار با ما نشیند بر فشاند دست را
محتسب گر می‌خورد معذور دارد مست را
تا شبی به مجمع قومی برسیدم که در میان مطربی دیدم

گویی رگ جان می‌گسلد زخمه ناسازش
ناخوش تر از آوازه مرگ پدر آوازش
گاهی انگشت حریفان از و در گوش و گهی بر لب که خاموش

نُهاجُ اِلی صوتِ الاَغانی لطیبها
و انتَ مُغنٍّ اِنْ سَکتَّ نطیبُ

نبیند کسی در سماعت خوشی
مگر وقت رفتن که دم در کشی

چون در آواز آمد آن بربط سرای
کد خدا را گفتم از بهر خدای

زیبقم در گوش کن تا نشنوم
یا درم بگشای تا بیرون روم
فی الجمله پاس خاطر یاران را موافقت کردم و شبی به چند مجاهده بروز آوردم

مؤذن بانگ بی هنگام برداشت
نمی‌داند که چند از شب گذشته است

درازیّ شب از مژگان من پرس
که یک دم خواب در چشمم نگشته است
بامدادان به حکم تبرک دستاری از سر و دیناری از کمر بگشادم و پیش مغنّی نهادم و در کنارش گرفتم و بسی شکر گفتم یاران ارادت من در حقّ او خلاف عادت دیدند و بر خفت عقل حمل کردند یکی زان میان زبان تعرّض دراز کرد و ملامت کردن آغاز که این حرکت مناسب رای خردمندان نکردی خرقه مشایخ به چنین مطربی دادن که در همه عمرش درمی ‌بر کف نبوده است و قراضه ای در دف

مطربی دور ازین خجسته سرای
کس دو بارش ندیده در یک جای

راست چون بانگش از دهن برخاست
خلق را موی بر بدن برخاست

مرغ ایوان ز هول او پرید
مغز ما برد و حلق خود درید
گفتم زبان تعرض مصلحت آن است که کوتاه کنی که مرا کرامت این شخص ظاهر شد گفت مرا بر کیفیت آن واقف نگردانی تا منش هم تقرّب کنم و بر مطایبتی که کردم استغفار گویم .گفتم بلی به علت آن که شیخ اجلم بارها به ترک سماع فرموده است و موعظه بلیغ گفته و در سمع قبول من نیامده امشبم طالع میمون و بخت همایون بدین بقعه رهبری کرد تا به دست این توبه کردم که بقیّت زندگانی گرد سماع و مخالطت نگردم

آواز خوش از کام و دهان و لب شیرین
گر نغمه کند ور نکند دل بفریبد

ور پرده عشاق و خراسان و حجازست
از حنجره مطرب مکروه نزیبد
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.