هوش مصنوعی:
اعرابی در بیابان راه خود را گم کرده و در آستانه هلاک بود که کیسهای پر از مروارید یافت. ابتدا خوشحال شد و گمان کرد گندم بریان است، اما وقتی فهمید مروارید است، نومید شد. در ادامه، متن به تشبیه وضعیت تشنهای در بیابان و مرد بیتوشهای که فرقی بین زر و خزف نمیبیند، میپردازد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره و تمثیل ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامفهوم باشد.
حکایت شمارهٔ ۱۵
اعرابی را دیدم در حلقه جوهریان بصره که حکایت همیکرد که وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنی چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده که همی ناگاه کیسهای یافتم پر مروارید هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریانست باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مرواریدست.
در بيابان خشك و ريگ روان
تشنه را در دهان ، چه در چه صدف
مرد بی توشه کاوفتاد از پای
بر کمربند او چه زر چه خزف
در بيابان خشك و ريگ روان
تشنه را در دهان ، چه در چه صدف
مرد بی توشه کاوفتاد از پای
بر کمربند او چه زر چه خزف
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.