هوش مصنوعی: متن داستان بازرگانی را روایت می‌کند که با وجود ثروت فراوان و مشغله‌های تجاری متعدد، هنوز به دنبال سفرهای جدید و کسب سود بیشتر است. سعدی به او حکایتی درباره طمع و قناعت نقل می‌کند که نشان‌دهنده بی‌فایده بودن حرص و آز در زندگی است.
رده سنی: 12+ محتوا شامل مفاهیم اخلاقی و اجتماعی است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و آموزنده است. همچنین استفاده از زبان قدیمی و نیاز به تفسیر، آن را برای کودکان کم‌سن‌وسال دشوار می‌کند.

حکایت شمارهٔ ۲۱

بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوشست سعدیا سفری دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم. گفتم آن کدام سفرست? گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی بروم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و بدکانی بنشینم .
انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند، گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده‌ای و شنیده‌ای گفتم

آن شنيدستی كه در اقصای غور
بار سالاری بيفتاد از ستور

گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یاقناعت پر کند یا خاک گور
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.