هوش مصنوعی: نویسنده خاطره‌ای از دوستی نزدیک خود تعریف می‌کند که پس از غیبت ناگهانی، از او به دلیل عدم ارسال پیام عتاب می‌کند. نویسنده در پاسخ می‌گوید که از فرستادن قاصد خودداری کرده زیرا حسادت می‌ورزد که دیگری به جمال دوستش بنگرد در حالی که خودش از آن محروم است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاطفی و ادبی پیچیده است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین استفاده از استعاره‌های ادبی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

حکایت شمارهٔ ۸

یاد دارم در ایام پیشین که من و دوستی چون دو بادام مغز در پوستی صحبت داشتیم ناگاه اتفاق مغیب افتاد پس از مدتی که باز آمد عتاب آغاز کرد که درین مدت قاصدی نفرستادی گفتم دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم.

رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.