هوش مصنوعی: نویسنده از دوستی قدیمی می‌گوید که به دلیل منافع کوچک، رابطه‌شان به مشکل خورد و قطع شد. با این حال، هر دو طرف هنوز دلبستگی داشتند. وقتی نویسنده می‌شنود که دوستش در مجلسی از اشعار او استفاده کرده و از رفتار گذشته‌اش اظهار پشیمانی می‌کند، متوجه می‌شود که دوستش نیز تمایل به آشتی دارد. بنابراین، با فرستادن چند بیت شعر، صلح بین آنها برقرار می‌شود.
رده سنی: 15+ متن شامل مفاهیم عمیق دوستی، پشیمانی و آشتی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اشعار و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

حکایت شمارهٔ ۱۴

رفیقی داشتم که سالها با هم سفر کرده بودیم و نمک خورده بی کران حقوق صحبت ثابت شده. آخر به سبب نفعی اندک آزار خاطر من روا داشت و دوستی سپری شد و با این همه از هر دو طرف دلبستگی بود که شنیدم روزی دو بیت از سخنان من در مجمعی همی‌گفتند:

نگار من چو در آید به خنده نمکین
نمک زیاده کند بر جراحت ریشان

چه بودی ار سر زلفش به دستم افتادی
چو آستین کریمان به دست درویشان
طایفه درویشان بر لطف این سخن نه که بر حسن سیرت خویش آفرین بردند و او هم درین جمله مبالغه کرده بود و بر فوت صحبت تاسف خورده و به خطای خویش اعتراف نموده. معلوم کردم که از طرف او هم رغبتی هست، این بیتها فرستادم و صلح کردیم:

نه ما را در میان عهد و وفا بود
جفا کردی و بد عهدی نمودی

هنوزت گر سر طلحست باز آی
کزان مقبولتر باشی که بودی
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.