هوش مصنوعی: متن درباره جوانی شاد و بی‌غم است که با گذر زمان و تشکیل خانواده، نشاط و شادی خود را از دست می‌دهد. او در پاسخ به پرسش درباره حالش می‌گوید که با آوردن فرزندان، دیگر کودکی نکرده است. سپس با اشعاری از گذر عمر و از دست رفتن جوانی ابراز تاسف می‌کند و در پایان، به پیرزنی اشاره می‌شود که موهایش را سیاه کرده و شاعر به او می‌گوید که این کار بیهوده است.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق درباره گذر زمان، تغییرات زندگی و پیری است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین استفاده از اشعار و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

حکایت شمارهٔ ۵

جوانی چست لطیف خندان شیرین زبان در حلقه عشرت ما بود که در دلش از هیچ نوعی غم نیامدی و لب از خنده فراهم. روزگاری برآمد که اتفاق ملاقات نیوفتاد، بعد از آن دیدمش زن خواسته و فرزندان خاسته و بیخ نشاطش بریده و گل هوس پژمرده. پرسیدمش چه گونه‌ای و چه حالتست؟ گفت تا کودکان بیاوردم دگر کودکی نکردم.

چون پیر شدی ز کودکی دست بدار
بازی و ظرافت به جوانان بگذار

طرب نوجوان ز پیر مجوی
که دگر ناید آب رفته به جوی

دور جوانی به شد از دست من
آه و دریغ آن زمن دل فروز

پیر زنی موی سیه کرده بود
گفتم ای مامک دیرینه روز

موی به تلبیس سیه کرده گیر
راست نخواهد شدن این پشت کوز
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.