هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او خود را با عناصر طبیعت مانند خاک، گل، سوسن، شب و ماه مقایسه میکند و بیان میکند که چگونه عشق او را دگرگون کرده و به بلوغ رسانده است. شاعر همچنین از عشق به عنوان معلمی یاد میکند که او را از کودنی دور نگه میدارد و به سوی حیات و قیومیت سوق میدهد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۵۲۳
نه آن شیرم که با دشمن بَرآیَم
مرا این بَسْ که منْ با من بَرآیَم
چو خاکِ پایِ عشقَم تو یَقین دان
کَزین گِلْ چون گُل و سوسن بَرآیَم
سِیَه پوشَم چو شبْ من از غمِ عشق
وَزین شبْ چون مَهِ روشن بَرآیَم
ازین آتشْ چو دودَم من سَراسَر
که تا چون دود ازین روزَن بَرآیَم
مَنَم طِفْلی که عشقم اوسْتاد است
بِنَگْذارد که من کودن بَرآیَم
شَوَم چون عشقِ دایم حَیّ و قَیّوم
چو من از خواب و از خوردن بَرآیَم
هَلا تَن زن چو بوبکر رَبابی
که تا من جانْ شَوَم وَزْ تَن بَرآیَم
مرا این بَسْ که منْ با من بَرآیَم
چو خاکِ پایِ عشقَم تو یَقین دان
کَزین گِلْ چون گُل و سوسن بَرآیَم
سِیَه پوشَم چو شبْ من از غمِ عشق
وَزین شبْ چون مَهِ روشن بَرآیَم
ازین آتشْ چو دودَم من سَراسَر
که تا چون دود ازین روزَن بَرآیَم
مَنَم طِفْلی که عشقم اوسْتاد است
بِنَگْذارد که من کودن بَرآیَم
شَوَم چون عشقِ دایم حَیّ و قَیّوم
چو من از خواب و از خوردن بَرآیَم
هَلا تَن زن چو بوبکر رَبابی
که تا من جانْ شَوَم وَزْ تَن بَرآیَم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.