۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۲۹

شبِ دوشینه ما بیدار بودیم
همه خُفتند و ما بر کار بودیم

حَریف غَمْزه غَمّاز گشتیم
نَدیمِ طُرّه طَرّار بودیم

به گِردِ نُقطه خوبیّ و مَستی
به سَر گَردنده چون پَرگار بودیم

تو چون دی زاده‌یی با تو چه گویم
که با یارِ قَدیمی یار بودیم؟

مِثالِ کاسه‌‌‌هایِ لَب شِکَسته
به دُکّان ِشَهِ جَبّار بودیم

چرا چون جامِ شَهْ زَرّین نباشیم؟
چو اَنْدَر مَخْزَن اسرار بودیم

چرا خود کَفِّ ما دریا نباشد
چو اَنْدَر قَعْرِ دریابار بودیم

خَمُش باش و دو عالَم را بِگُفت آر
کَزْ اوَّلْ گفتِ‌‌ بی‌گفتار بودیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.