هوش مصنوعی: شاعر در این متن از بازی‌ها و نیرنگ‌های معشوق خود شکایت می‌کند و بیان می‌کند که معشوق با مکر و وعده‌هایش، حتی سنگ و آهن را رام می‌کند. او از رنج‌هایی که تحمل کرده و از جور زمانه می‌گوید، اما در عین حال از شیرینی دشنام‌های معشوق نیز مست شده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از واژگان و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۴۱

مرا خواندی زِ دَر تو جَستی از بام
زِهی بازی زِهی بازی زِهی دام

از آن بازی که من می‌دانم و تو
چه بازی‌‌ها تو پُخْتَسْتیّ و من خام

تویی کَزْ مَکْر و از اَفْسوس و وَعده
چو خواهی سنگ و آهن را کُنی رام

مَها با این همه خوشیْ تو چونی
زِ زَحْمَت‌‌‌هایِ ما وَزِ جورِ اَیّام

چه می‌پُرسَم؟ تو خود چون خوش نباشی؟
که در مَجْلِس تو داری جام بر جام

مرا در راهْ دی دُشنام دادی
چُنین مَستم زِ شیرینیِّ دُشنام
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.