هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد و رنج شاعر از مشکلات زندگی، عشق ناکام و ناامیدیهاست. او از راه طولانی رسیدن به مقصد، فرسودگی جسم و روح، و دوری از معشوق میگوید. همچنین، به ناامیدی از یافتن گوهر ارزشمند در این دنیا و احساس بیپناهی اشاره دارد. شاعر با تصاویری مانند آتش زیر خاک و گلهای نیمهجان، عمق رنج خود را نشان میدهد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی، استفاده از استعارههای پیچیده و لحن غمگین این شعر، برای درک و ارتباط بهتر، به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. نوجوانان زیر 16 سال ممکن است در درک کامل این مفاهیم مشکل داشته باشند.
غزل شمارهٔ ۶۳۳
مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست
که تا قدم زدهام پای بر دل افتادست
به قدر سعی دراز است راه مقصد ما
وگرنه در قدم عجز منزل افتادست
نفس نمانده و من میکشم کدورت جسم
گذشته لیلی وکارم به محمل افتادست
امید گوهر دیگر ازین محیط کراست
همین بس استکهگردی به ساحل افتادست
چو سروگرچه نداربم طواف آزادی
رسیدهایم به پایی که در گل افتادست
تو درکناری و ما بیخبر، علاجی نیست
فروغ شمع تو بیرون محفل افتادست
به غیر نفی چه اثبات میتوانکردن
طلسم هستی ما سخت باطل افتادست
زسنگ جوش شرر بین و ناله خرمن کن
که زیر خاک هم آتش به حاصل افتادست
تبسم که به خون بهار تیغ کشید
که خنده بر لبگل نیم بسمل افتادست
نه نقش پاست که در وادی طلب پیداست
ز کاروان جرسی چند بیدل افتادست
که تا قدم زدهام پای بر دل افتادست
به قدر سعی دراز است راه مقصد ما
وگرنه در قدم عجز منزل افتادست
نفس نمانده و من میکشم کدورت جسم
گذشته لیلی وکارم به محمل افتادست
امید گوهر دیگر ازین محیط کراست
همین بس استکهگردی به ساحل افتادست
چو سروگرچه نداربم طواف آزادی
رسیدهایم به پایی که در گل افتادست
تو درکناری و ما بیخبر، علاجی نیست
فروغ شمع تو بیرون محفل افتادست
به غیر نفی چه اثبات میتوانکردن
طلسم هستی ما سخت باطل افتادست
زسنگ جوش شرر بین و ناله خرمن کن
که زیر خاک هم آتش به حاصل افتادست
تبسم که به خون بهار تیغ کشید
که خنده بر لبگل نیم بسمل افتادست
نه نقش پاست که در وادی طلب پیداست
ز کاروان جرسی چند بیدل افتادست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.