۲۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۵۱

از اَصلْ چو حورْزاد باشیم
شاید که همیشه شاد باشیم

ما دادِ طَرَب دَهیم تا ما
در عشقْ امیرِداد باشیم

چون عشقْ بِنا نَهاد ما را
دانی که نِکونَهاد باشیم

در عشقِ تواَم گُشادْ دیده
چون عشقِ تو باگُشاد باشیم

ما را چو مُرادْ‌‌ بی‌مُرادی است
پس ما همه بر مُراد باشیم

چون بَنده بَندگانِ عشقیم
کیْخُسرو و کیْقُباد باشیم

چون یوسُفِ آن عَزیزِ مصریم
هر چند که در مَزاد باشیم

بر چهره یوسُفی حِجابی‌‌‌‌ست
اَنْدَر پَسِ پَرده راد باشیم

خود بادْ حِجاب را رُبایَد
ما مُنتظرانِ باد باشیم

ما دلْ به صَلاحِ دین سِپُردیم
تا در دلِ او به یاد باشیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.