هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از بیدل دهلوی به موضوعات عشق، رنجهای روحی، وصف طبیعت و مفاهیم انتزاعی مانند خیال و حقیقت میپردازد. شاعر از تبوتاب عشق، نیرنگهای خیال، و تأثیرات زیبایی سخن میگوید و با تصاویر شاعرانهای مانند آینه، خاک، و آتش، حالات درونی خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر نیاز به درک و تجربهی بالاتری دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۷۰۱
تا ز جنس تب وتاب نفس آثاری هست
عشق را با دل سودازدهامکاری هست
کو دلیکز هوس آرایش دکانش نیست
در صفا خانهٔ هر آینه بازاری هست
خلقی آفتکش نیرنگ خیال است اینجا
هیچکس نیست خر، اما، همه را باری هست
خاکگشتیم و زتأثیر خیال تو هنوز
دل هر ذرهٔ ما چشمهٔ دیداری هست
ماو من هیچکم از نعرهٔ منصوری نیست
تانفس هست حضور رسن و داریهست
ای دل ابرام مکن چشمش اگر جان طلبد
از مروت مگذر خاطر بیماری هست
باعث قتل من از لالهرخان هیچ مپرس
اینقدر بس، که بگویند گنهکاری هست
آتش حسنکه در دیر خیال افتادهست
شمع هم سوختهٔ قشقه وزناری هست
زخم ما را اثر اندود تبسم مپسند
که درتن موجگهرگرد نمکزاری هست
بهکه درپیش لبت عرض خموشی نبرد
طوطیی راکه ز شکر سرگفتاری هست
بارب از پرتو دیدار نگردد محروم
محفل حیرت ما آینه مقداری هست
عمر در ضبط نفس صید رسایی دارد
تا توانی بهگرهگیر اگر تاری هست
همچو آن نغمهکه از تار برون میآید
اگر از خویش روی جادهٔ بسیاری هست
تاب خورشید جمالش چو نداری بیدل
در خیال خط او سایهٔ دیواری هست
عشق را با دل سودازدهامکاری هست
کو دلیکز هوس آرایش دکانش نیست
در صفا خانهٔ هر آینه بازاری هست
خلقی آفتکش نیرنگ خیال است اینجا
هیچکس نیست خر، اما، همه را باری هست
خاکگشتیم و زتأثیر خیال تو هنوز
دل هر ذرهٔ ما چشمهٔ دیداری هست
ماو من هیچکم از نعرهٔ منصوری نیست
تانفس هست حضور رسن و داریهست
ای دل ابرام مکن چشمش اگر جان طلبد
از مروت مگذر خاطر بیماری هست
باعث قتل من از لالهرخان هیچ مپرس
اینقدر بس، که بگویند گنهکاری هست
آتش حسنکه در دیر خیال افتادهست
شمع هم سوختهٔ قشقه وزناری هست
زخم ما را اثر اندود تبسم مپسند
که درتن موجگهرگرد نمکزاری هست
بهکه درپیش لبت عرض خموشی نبرد
طوطیی راکه ز شکر سرگفتاری هست
بارب از پرتو دیدار نگردد محروم
محفل حیرت ما آینه مقداری هست
عمر در ضبط نفس صید رسایی دارد
تا توانی بهگرهگیر اگر تاری هست
همچو آن نغمهکه از تار برون میآید
اگر از خویش روی جادهٔ بسیاری هست
تاب خورشید جمالش چو نداری بیدل
در خیال خط او سایهٔ دیواری هست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.