هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، با زبانی نمادین و پیچیده، به موضوعاتی مانند ناپایداری دنیا، بیاعتباری مقامات ظاهری، بینیازی از تعلقات مادی، و انتقاد از ریا و تظاهر میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند آیینه، گل، و سایه، مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی را بیان میکند.
رده سنی:
18+
متن از نظر زبانی و محتوایی پیچیده است و درک عمیق آن نیاز به آشنایی با مفاهیم عرفانی و فلسفی و همچنین تسلط بر زبان شعر کلاسیک فارسی دارد. این سطح از درک معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۷۵۲
دیده حیرت نگاهان را به مژگان کار نیست
خانهٔ آیینه در بند در و دیوار نیست
انقیاد دور گردون برنتابد همتم
همچو مرکز حلقهٔگوشم خط پرگار نیست
ناتوانی سرمه در کار ضعیفان میکند
رنگ گل را درشکست خود لب اظهار نیست
میکشد بیمغز، رنج از دستگاه اعتبار
جز خم و پیچ از بزرگی حاصل دستار نیست
فارغاست از دود تا شد شعله خاکسترنشین
بر نمدپوشان غبار تهمت زنار نیست
سایه اینجا پرتو خورشید دارد در بغل
زنگ هم چون خلوت آیینه بیدیدار نیست
سد راهکس مبادا دورباش امتیاز
هر دو عالم خلوت یار است و ما را بار نیست
از اثرهای نفس چون صبح بویی بردهابم
بیش ازین آیینهٔ ما قابل زنگار نیست
غنچهٔدل چون حباب از خامشی دارد ثبات
خامهٔ ما را به جز پاس نفس دبوار نیست
گرز دنیا بگذریم افسون عقبا حایل است
منزلی تا هست باقی، راه ما هموارنیست
دیدهها باز است اما خواب میبینیم و بس
تا مژه بر هم نیابد هیچکس بیدار نیست
بسکه مردم دامن احسان ز هم واچیدهاند
بیدل از خسّت کسی را سایهٔ دیوار نیست
خانهٔ آیینه در بند در و دیوار نیست
انقیاد دور گردون برنتابد همتم
همچو مرکز حلقهٔگوشم خط پرگار نیست
ناتوانی سرمه در کار ضعیفان میکند
رنگ گل را درشکست خود لب اظهار نیست
میکشد بیمغز، رنج از دستگاه اعتبار
جز خم و پیچ از بزرگی حاصل دستار نیست
فارغاست از دود تا شد شعله خاکسترنشین
بر نمدپوشان غبار تهمت زنار نیست
سایه اینجا پرتو خورشید دارد در بغل
زنگ هم چون خلوت آیینه بیدیدار نیست
سد راهکس مبادا دورباش امتیاز
هر دو عالم خلوت یار است و ما را بار نیست
از اثرهای نفس چون صبح بویی بردهابم
بیش ازین آیینهٔ ما قابل زنگار نیست
غنچهٔدل چون حباب از خامشی دارد ثبات
خامهٔ ما را به جز پاس نفس دبوار نیست
گرز دنیا بگذریم افسون عقبا حایل است
منزلی تا هست باقی، راه ما هموارنیست
دیدهها باز است اما خواب میبینیم و بس
تا مژه بر هم نیابد هیچکس بیدار نیست
بسکه مردم دامن احسان ز هم واچیدهاند
بیدل از خسّت کسی را سایهٔ دیوار نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.