هوش مصنوعی:
این متن شعری عمیق و فلسفی است که به موضوعاتی مانند حقیقت، فقر، سرنوشت، ایمان و خودشناسی میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند خاموشی، آیینهٔ ناصاف، فقر، وهم، یقین، و فطرت استفاده میکند تا دیدگاه خود را دربارهٔ زندگی و انسان بیان کند. او به ناپایداری دنیا، اهمیت درونبینی و دوری از تظاهر اشاره میکند و بر این باور است که حقیقت را تنها میتوان در سکوت و با نگاهی عمیق یافت.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها نیاز به تجربه و شناخت کافی از زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تقدیر، وهم، و حقیقت ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۷۶۳
وضع ترتیب ادب در عرصهگاه لاف نیست
قابل این زه کمان قبضهٔ نداف نیست
از عدم میجوشد این افسانههای ما و من
گر به معنی وارسی جز خامشی حراف نیست
غفلت دلها جهانی را مشوش وانمود
هیچ جا موحشتر از آیینهٔ ناصاف نیست
رایج و قلب دکان وهم بیاندازه است
با چه پردازد دماغ ناتوان صراف نیست
خواب راحت مدعای منعم است اما چه سود
مخملی جز بوریای فقر تسکینباف نیست
هرکه را دیدم درین مشهد دو نیمش کرده اند
تیغ قاتل هم بر این تقدیر بیانصاف نیست
آن سوی خوف و رجا خلد یقین پیدا کنید
ورنه ایمانی که مشهور است جز اعراف نیست
نقش این دفتر کماهی کشف طبع ما نشد
عینک فطرت در اینجا آنقدر شفاف نیست
بوالفضول جود باش اینب زم اکرام است و بس
هرقدر بخشد کسی آب از محیط اسراف نیست
عرش و فرش اینجا محاط وسعتآباد دل است
کعبهٔ ما را سواد تنگی از اطراف نیست
طالب فهم مسمایی عیار اسم گیر
صورت عنقا همین جز عین و نون و قاف نیست
قید دل بیدل غبار ننگ فطرتها مباد
تا ز مینا نگذرد درد است این می صاف نیست
قابل این زه کمان قبضهٔ نداف نیست
از عدم میجوشد این افسانههای ما و من
گر به معنی وارسی جز خامشی حراف نیست
غفلت دلها جهانی را مشوش وانمود
هیچ جا موحشتر از آیینهٔ ناصاف نیست
رایج و قلب دکان وهم بیاندازه است
با چه پردازد دماغ ناتوان صراف نیست
خواب راحت مدعای منعم است اما چه سود
مخملی جز بوریای فقر تسکینباف نیست
هرکه را دیدم درین مشهد دو نیمش کرده اند
تیغ قاتل هم بر این تقدیر بیانصاف نیست
آن سوی خوف و رجا خلد یقین پیدا کنید
ورنه ایمانی که مشهور است جز اعراف نیست
نقش این دفتر کماهی کشف طبع ما نشد
عینک فطرت در اینجا آنقدر شفاف نیست
بوالفضول جود باش اینب زم اکرام است و بس
هرقدر بخشد کسی آب از محیط اسراف نیست
عرش و فرش اینجا محاط وسعتآباد دل است
کعبهٔ ما را سواد تنگی از اطراف نیست
طالب فهم مسمایی عیار اسم گیر
صورت عنقا همین جز عین و نون و قاف نیست
قید دل بیدل غبار ننگ فطرتها مباد
تا ز مینا نگذرد درد است این می صاف نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.