هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق الهی سخن می‌گوید. او از جدایی و دوری از معشوق شکایت می‌کند و آرزو می‌کند که با حضور معشوق، زندگی‌اش نورانی شود. شاعر خود را همچون مورچه‌ای می‌داند که در خدمت سلیمان (معشوق) است و از او می‌خواهد که هرگز او را تنها نگذارد. در پایان، شاعر از شمس تبریز دعوت می‌کند تا او را به سوی خود بکشاند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق الهی و جدایی از معشوق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و ناملموس باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۶۴

روزی که گُذر کُنی به گورم
یاد آور از این نَفیر و شورم

پُرنور کُن آن تَکِ لَحَد را
ای دیده و ای چراغِ نورم

تا از تو سُجودِ شُکر آرَد
اَنْدَر لَحَد این تَن صبورم

ای خَرمَنِ گُل شِتاب مَگْذار
خوش کُن نَفَسی بِدان بَخورم

وان گاه که بُگْذری مَیَنْگار
کَزْ روزَن و دَرگَهِ تو دورَم

گَر سَنگِ لَحَد بِبَست راهَم
از راهِ خیالْ‌‌ بی‌فُتورَم

گَر صد کَفَنَم بُوَد زِ اَطْلَس
بی‌خِلْعَتِ صورت تو عورَم

از صَحْنِ سَرایِ تو بَرآیَم
در نَقْب زَنی مَگَر که مورم

من مورِ تواَم تویی سُلَیمان
یک دَم مَگُذار‌‌ بی‌حُضورم

خامُش کردم بگو تو باقی
کَزْ گفت و شُنودِ خودْ نَفورم

شَمسِ تبریز دعوتم کُن
چون دَعوتِ توست نَفْخِ صورم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.