۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۶۹

ناآمده سیلْ تَر شُدَسْتیم
نارفته به دام پایْ بَستیم

شطرنج ندیده‌‌‌‌ایم و ماتیم
یک جُرعه نخورده‌‌‌‌ایم و مَستیم

هَمچون شِکَنِ دو زُلفِ خوبان
نادیده مَصاف ما شِکَستیم

ما سایه آن بُتیم گویی
کَزْ اصلِ وجودْ بُت پَرَستیم

سایه بِنَمایَد و نباشد
ما نیز چو سایه نیست هستیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.