هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل به بیان احساسات عمیق و دردهای عاطفی، ناامیدی، گذر زمان و رنجهای زندگی میپردازد. شاعر از فراق یار، بیوفایی دنیا و ناتوانی در رسیدن به آرزوها سخن میگوید و با تصاویر شاعرانهای مانند اشک، غبار ناامیدی، و گذر سریع فرصتها، حس غم و اندوه را منتقل میکند.
رده سنی:
18+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی موجود در شعر، همراه با مضامین پیچیدهای مانند ناامیدی، گذر زمان و دردهای روحی، درک کامل آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میسازد. این شعر بیشتر مناسب افرادی است که تجربههای زندگی بیشتری داشته و میتوانند با لایههای معنایی آن ارتباط برقرار کنند.
غزل شمارهٔ ۸۴۳
دوش از نظر خیال تو دامنکشانگذشت
اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان گذشت
تا پر فشاندهایم ز خود هم گذشتهایم
دنیا غم تو نیستکه نتوان از آنگذشت
دارد غبار قافلهٔ ناامیدیام
از پا نشستنیکه ز عالم توانگذشت
برق و شرار محمل فرصت نمیکشد
عمری نداشتمکه بگویم چسانگذشت
تا غنچه دم زند ز شکفتن بهار رفت
تا ناله گل کند ز جرمن کاروان گذشت
بیرون نتاختهست ازین عرصه هیچ کس
واماندنیست اینکه توگو.بی فلانگذشت
ای معنی آب شو که ز ننگ شعور خلق
انصاف نیز آب شد و از جهانگذشت
یک نقطه پل ز آبلهٔ پا کفایت است
زین بحر همچو موج گهر میتوان گذشت
گر بگذری ز کشمکش چرخ واصلی
محو نشانه است چو تیر از کمان گذشت
واماندگی ز عافیتم بینیاز کرد
بال آنقدر شکست که از آشیان گذشت
طی شد بساط عمر به پای شکست رنگ
بر شمع یک بهار گل زعفران گذشت
دلدار رفت و من را بی وداعی سوخت
یارب چه برق بر من آتش به جانگذشت
تمکین کجا به سعی خرامت رضا دهد
کم نیست اینکه نام توام بر زبان گذشت
بیدل چه مشکل است ز دنیاگذشتنم
یک ناله داشتم که ز هفت آسمان گذشت
اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان گذشت
تا پر فشاندهایم ز خود هم گذشتهایم
دنیا غم تو نیستکه نتوان از آنگذشت
دارد غبار قافلهٔ ناامیدیام
از پا نشستنیکه ز عالم توانگذشت
برق و شرار محمل فرصت نمیکشد
عمری نداشتمکه بگویم چسانگذشت
تا غنچه دم زند ز شکفتن بهار رفت
تا ناله گل کند ز جرمن کاروان گذشت
بیرون نتاختهست ازین عرصه هیچ کس
واماندنیست اینکه توگو.بی فلانگذشت
ای معنی آب شو که ز ننگ شعور خلق
انصاف نیز آب شد و از جهانگذشت
یک نقطه پل ز آبلهٔ پا کفایت است
زین بحر همچو موج گهر میتوان گذشت
گر بگذری ز کشمکش چرخ واصلی
محو نشانه است چو تیر از کمان گذشت
واماندگی ز عافیتم بینیاز کرد
بال آنقدر شکست که از آشیان گذشت
طی شد بساط عمر به پای شکست رنگ
بر شمع یک بهار گل زعفران گذشت
دلدار رفت و من را بی وداعی سوخت
یارب چه برق بر من آتش به جانگذشت
تمکین کجا به سعی خرامت رضا دهد
کم نیست اینکه نام توام بر زبان گذشت
بیدل چه مشکل است ز دنیاگذشتنم
یک ناله داشتم که ز هفت آسمان گذشت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.