۲۸۲ بار خوانده شده
بعدازین باید سراغمن ز خاموشیگرفت
داشتم نامی درین یارن فراموشیگرفت
پردهٔ ناموس هستی بود آغوشکفن
از نفس آیینه تنگ آمد نمدپوشیگرفت
دوستان را ما وتو افکند دور از یکدگر
ای غبار آخر سر راه به همجوشیگرفت
گر بهاین آهنگ جوشد نغمهٔ ساز وفاق
صورخواهد چون طنین پشه سرگوشیگرفت
الفت دلها فشار توأم بادام داشت
عبرت اینجا باج تنگی از هماغوشیگرفت
برنگشت از دشت استغنا غبار رفتهام
ازکهپرسم دامن نازیکه بیهوشیگرفت
شکرکن بیدلکه درتوفان نیرنگ شعور
عالمی شد غرق و دست ما قدحنوشیگرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
داشتم نامی درین یارن فراموشیگرفت
پردهٔ ناموس هستی بود آغوشکفن
از نفس آیینه تنگ آمد نمدپوشیگرفت
دوستان را ما وتو افکند دور از یکدگر
ای غبار آخر سر راه به همجوشیگرفت
گر بهاین آهنگ جوشد نغمهٔ ساز وفاق
صورخواهد چون طنین پشه سرگوشیگرفت
الفت دلها فشار توأم بادام داشت
عبرت اینجا باج تنگی از هماغوشیگرفت
برنگشت از دشت استغنا غبار رفتهام
ازکهپرسم دامن نازیکه بیهوشیگرفت
شکرکن بیدلکه درتوفان نیرنگ شعور
عالمی شد غرق و دست ما قدحنوشیگرفت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.