۳۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۷۷

امروزْ نیم مَلول شادم
غَم را همه طاقْ بَرنَهادم

بر سَبْلَتِ هر کجا مَلولی است
گَر میرِ من است و اوسْتادم

امروزْ میانْ به عیش بَستم
روبَند زِ رویِ مَهْ گُشادم

امروز ظَریفَم و لَطیفَم
گویی که مَگَر زِ لُطفْ زادم

یاری که نداد بوسه از ناز
او بوسه بِجُست و من ندادم

من دوشْ عَجَب چه خواب دیدم؟
کِامْروز عَظیم بامُرادم

گفتی تو که رو که پادشاهی
آری که خوش و خُجَسته بادم

بی ساقی و‌‌ بی‌شرابْ مَستم
بی تَخت و کلُاهِ کیْقُبادم

در من زِ کجا رَسَد گُمان‌ها
سُبْحان اللّهْ کجا فُتادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.