۹۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۷۸

من جُز اَحَدٍ صَمَد نخواهم
من جُز مَلِکِ اَبَد نخواهم

جُز رَحْمَتِ او نَبایَدم نُقل
جُز باده که او دَهَد نخواهم

اندیشه عیشِ‌‌ بی‌حُضورش
تَرسَم که بِدو رَسَد نخواهم

بی او زِ بَرایِ عِشرتِ من
خورشید سَبو کَشَد نخواهم

من مایه باده‌‌‌‌اَم چو انگور
جُز ضَربَت و جُز لَگَد نخواهم

از لَذَّتِ زَخم‌هاش جانم
یک ساعت اگر رَهَد نخواهم

وقت است که جانْ شَویم خالِص
کین زَحْمَتِ کالْبَد نخواهم

احمد گوید برایِ روپوش
از احمد جُز اَحَد نخواهم

مَجموعِ همه است شَمسِ تبریز
حَقّ است که من عَدَد نخواهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۹
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۲/۳/۷ ۱۲:۵۱

اصلاح بفرمایید
من جُز مَلِکِ اَبَد نخواهم

گوهرین: با سلام و احترام. اصلاح شد. سپاس.