۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۷۹

ما آبْ دَریم ما چه دانیم
چه شور و شَریم ما چه دانیم

هر دَم زِ شرابِ‌‌ بی‌نشانی
خود مَست تَریم ما چه دانیم

تا گوهرِ حُسنِ تو بِدیدیم
رُخْ هَمچو زَریم ما چه دانیم

تا عشقِ تو پایِ ما گرفته‌‌‌‌ست
بی پا و سَریم ما چه دانیم

خُشک و تَرِ ما همه تویی تو
خوش خُشک و تَریم ما چه دانیم

سَرحَلْقه زُلفِ تو گرفتیم
خوش می‌شُمَریم ما چه دانیم

گَر زیر و زَبَر شود دو عالَم
زیر و زَبَریم ما چه دانیم

گَر سَبزه و باغْ خُشک گردد
ما از تو چَریم ما چه دانیم

گُلْزار اگر همه بِریزَد
گُل از تو بَریم ما چه دانیم

گَر چَرخْ هزار مَهْ نِمایَد
در تو نِگَریم ما چه دانیم

گَر زان کِه شِکَر جهان بگیرد
ما باده خوریم ما چه دانیم

شَمسِ تبریز ز آفتابَت
هَمچون قَمَریم ما چه دانیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.