هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولانا جلال‌الدین بلخی است که در آن شاعر از حالت بی‌خودی و مستی عرفانی سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که در اثر عشق به معشوق (خدا یا معشوق زمینی) از خود بی‌خبر شده و همه چیز را در وجود معشوق می‌بیند. شاعر تأکید می‌کند که تمام وجودش وابسته به معشوق است و در هر حالتی، چه در شادی و چه در سختی، به او متصل است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۷۹

ما آبْ دَریم ما چه دانیم
چه شور و شَریم ما چه دانیم

هر دَم زِ شرابِ‌‌ بی‌نشانی
خود مَست تَریم ما چه دانیم

تا گوهرِ حُسنِ تو بِدیدیم
رُخْ هَمچو زَریم ما چه دانیم

تا عشقِ تو پایِ ما گرفته‌‌‌‌ست
بی پا و سَریم ما چه دانیم

خُشک و تَرِ ما همه تویی تو
خوش خُشک و تَریم ما چه دانیم

سَرحَلْقه زُلفِ تو گرفتیم
خوش می‌شُمَریم ما چه دانیم

گَر زیر و زَبَر شود دو عالَم
زیر و زَبَریم ما چه دانیم

گَر سَبزه و باغْ خُشک گردد
ما از تو چَریم ما چه دانیم

گُلْزار اگر همه بِریزَد
گُل از تو بَریم ما چه دانیم

گَر چَرخْ هزار مَهْ نِمایَد
در تو نِگَریم ما چه دانیم

گَر زان کِه شِکَر جهان بگیرد
ما باده خوریم ما چه دانیم

شَمسِ تبریز ز آفتابَت
هَمچون قَمَریم ما چه دانیم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.