هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق الهی سخن می‌گوید. او از درد عشق و دوری از معشوق شکایت می‌کند و خود را در حلقه عاشقان قدسی می‌داند. شاعر تأکید می‌کند که از عقل و روح لاف نمی‌زند و در آتش عشق می‌سوزد. او خود را فتنه‌ای آسمانی و زمینی می‌داند و از سادگی و پاکی روح خود سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر به فنا و نیستی در برابر وجود الهی اشاره می‌کند و خود را غلام شمس‌الدین تبریزی می‌خواند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فنا و نیستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۸۰

تا دِلْبَرِ خویش را نَبینیم
جُز در تَکِ خونِ دل نَشینیم

ما بِهْ نَشَویم از نَصیحَت
چون گُمرَهِ عشقِ آن بِهینیم

اَنْدَر دلِ دَردْ خانه داریم
دَرمان نَبُوَد چو هم چُنینیم

در حَلْقه عاشقانِ قُدسی
سَرحَلْقه چو گوهرِ نِگینیم

حاشا که زِ عقل و روحْ لافیم
آتش در ما اگر هَمینیم

گَر از عَقَباتِ روحْ جَستی
مَستانه مَرو که در کَمینیم

چون فِتْنه نشانِ آسْمانیم
چون است که فِتْنه زمینیم؟

چون ساده تَر از رَوانِ پاکیم
پُرنَقْش چرا مِثالِ چینیم؟

پَژمُرده شود هزار دولت
ما تازه و تَر چو یاسَمینیم

گَر مُتَّهَمیم پیشِ هستی
اَنْدَر تُتُقِ فَنا اَمینیم

ما پُشت بدین وجود داریم
کَنْدَر شِکَمِ فَنا جَنینیم

تبریز بِبین چه تاج داریم
زان سَر که غُلامِ شَمسِ دینیم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.