هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و فلسفی از بیدل دهلوی، با استفاده از تصاویر پیچیده و استعارههای عمیق، به موضوعاتی مانند خودشناسی، جستجوی حقیقت، رنجهای بشری، و رابطهی انسان با جهان هستی میپردازد. شاعر با بیان احساسات درونی و تأملات عمیق، سعی در انتقال مفاهیم بلند و انتزاعی دارد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم پیچیدهی عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عمیق دارد. همچنین، استفاده از استعارههای سنگین و زبان شعری خاص، فهم آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میسازد.
غزل شمارهٔ ۹۵۰
چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد
به هرجا پا زنم آیینهای بیدار میگردد
ندارد نالهٔ من احتیاج لب گشودنها
دو انگشتی که از هم واکنم منقار میگردد
چو موجگوهر از جمعیت حالم چه مییرسی
جنونها می کنم تا لغزشی هموار میگردد
به رنگ شعلهٔ جواله ربطی با وفا دارم
که گر رنگی به گردش آورم زنار میگردد
کف پای حنابند که شورانید خاکم را
که دست قدرت از تخمیر آن بیکار میگردد
گل رنگی که من میپرورم در جیب امیدش
چمن میبالد و برگرد آن دستار میگردد
دماغ باده از سیر چمن مستغنیاش دارد
ز یک ساغرکه بر سر میکشدگلزار میگردد
ز اقبال جهان بگذر مباد از شوق وامانی
درین عبرتسرا پیش آمدن دیوار میگردد
مجینبر خویشچندانیکهفطرتباجونجوشد
بنا چون پر بلند افتد سر معمار میگردد
فلک کز نارساییها گم است آغاز و انجامش
به یک پاگرد پای خفته چون پرگار میگردد
تلاش رزق داری دست بر هم سوده سامان کن
در این ویرانه زین دست آسیا بسیار میگردد
به عرض احتیاج آزار طبعکس مده بیدل
نفس چون با غرض جوشید گفتن بار میگردد
به هرجا پا زنم آیینهای بیدار میگردد
ندارد نالهٔ من احتیاج لب گشودنها
دو انگشتی که از هم واکنم منقار میگردد
چو موجگوهر از جمعیت حالم چه مییرسی
جنونها می کنم تا لغزشی هموار میگردد
به رنگ شعلهٔ جواله ربطی با وفا دارم
که گر رنگی به گردش آورم زنار میگردد
کف پای حنابند که شورانید خاکم را
که دست قدرت از تخمیر آن بیکار میگردد
گل رنگی که من میپرورم در جیب امیدش
چمن میبالد و برگرد آن دستار میگردد
دماغ باده از سیر چمن مستغنیاش دارد
ز یک ساغرکه بر سر میکشدگلزار میگردد
ز اقبال جهان بگذر مباد از شوق وامانی
درین عبرتسرا پیش آمدن دیوار میگردد
مجینبر خویشچندانیکهفطرتباجونجوشد
بنا چون پر بلند افتد سر معمار میگردد
فلک کز نارساییها گم است آغاز و انجامش
به یک پاگرد پای خفته چون پرگار میگردد
تلاش رزق داری دست بر هم سوده سامان کن
در این ویرانه زین دست آسیا بسیار میگردد
به عرض احتیاج آزار طبعکس مده بیدل
نفس چون با غرض جوشید گفتن بار میگردد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.