۳۱۱ بار خوانده شده
به یادتگردش رنگم به هرجا بار میبندد
ز موج گل زمین تا آسمان زنار میبندد
چسان خاموش باشم بیتوکز درد تمنایت
تپش بر جوهر آیینه موسیقار میبندد
سجودی میبرم چون سایه کلک آفرینش را
که سرتاپای من یک جبههٔ هموار میبندد
گرفتم تاب آغوشت ندارم، گردش چشمی
تمنا نقش امیدی به این پرگار میبندد
بقدرگردش رنگ آسیای نوبت است اینجا
دو روزی خون ما هم گل به دست یار میبندد
به این تمکین شیرین هرکجا از ناز برخیزی
گره در نیشکر پیش قدت زنّار میبندد
ییام عافیت خواهی ز امید نفس بگسل
ندامت نغمهساز عبرتی کاین تار می بندد
به ناموس حیا باید عرق در جبهه دزدیدن
ز شبنم گلشن ما رخنه بر دیوار میبندد
نمیباشد حریف حسن تحقیق از حیا غافل
شکوه برق این وادی مژه ناچار میبندد
گر از رینی بیداد نازت شکوه پردازم
شکست دل پر طاووس بر منقار میبندد
بهاینشوقیکهمنچونگلبهپیراهن نمیگنجم
سر گرد سرت گردیدنم دستار میبندد
ز ننگ ابتذالم آب خواهد ساختن بیدل
تعلق نقش مضمونی که دل بسیار میبندد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ز موج گل زمین تا آسمان زنار میبندد
چسان خاموش باشم بیتوکز درد تمنایت
تپش بر جوهر آیینه موسیقار میبندد
سجودی میبرم چون سایه کلک آفرینش را
که سرتاپای من یک جبههٔ هموار میبندد
گرفتم تاب آغوشت ندارم، گردش چشمی
تمنا نقش امیدی به این پرگار میبندد
بقدرگردش رنگ آسیای نوبت است اینجا
دو روزی خون ما هم گل به دست یار میبندد
به این تمکین شیرین هرکجا از ناز برخیزی
گره در نیشکر پیش قدت زنّار میبندد
ییام عافیت خواهی ز امید نفس بگسل
ندامت نغمهساز عبرتی کاین تار می بندد
به ناموس حیا باید عرق در جبهه دزدیدن
ز شبنم گلشن ما رخنه بر دیوار میبندد
نمیباشد حریف حسن تحقیق از حیا غافل
شکوه برق این وادی مژه ناچار میبندد
گر از رینی بیداد نازت شکوه پردازم
شکست دل پر طاووس بر منقار میبندد
بهاینشوقیکهمنچونگلبهپیراهن نمیگنجم
سر گرد سرت گردیدنم دستار میبندد
ز ننگ ابتذالم آب خواهد ساختن بیدل
تعلق نقش مضمونی که دل بسیار میبندد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.