هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، بیانگر درد و رنج عشق نافرجام و دوری از معشوق است. شاعر از فراق، تنهایی و بی‌کسی می‌نالد و از ناملایمات عشق شکوه می‌کند. او همچنین به مفاهیمی مانند عزلت، رهایی از تعلقات دنیوی و رسیدن به کمال معنوی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده، و لحن غمگین و حزن‌انگیز شعر، درک کامل آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. این شعر更适合 افرادی که تجربه‌ی زندگی بیشتری داشته و می‌توانند با مضامین آن ارتباط عمیق‌تری برقرار کنند.

غزل شمارهٔ ۱۰۰۷

فناکی شغل سودای محبت را زیان دارد
سری دارم‌که تا خاک هوای اوست جان دارد

دم نایی‌ست افسون نوای هستی‌ام ورنه
هنوزم نالهٔ نی در نیستان آشیان دارد

به سودایت چنان زارم‌ که با صد ناله بیتابی
تنم در پیرهن تحریک نبض ناتوان دارد

به روزبینوایی هیچکس ما را نمی‌پرسد
مگر داغت‌ که دستی بر دل این بیکسان دارد

در عزلت‌زدم‌کز خلق لختی واکشم خود را
ندانستم‌که دامن از هوس چیدن دکان دارد

چراغ خامشم‌، غم نیست‌ گر آهی زیان‌ کردم
نفس دزدیدنم در عالم دیگر فغان دارد

ز بال‌افشانی ساز شرر آواز می‌آید
که اینجا گر همه سنگ است دامن بر میان دارد

نیاید ضبط آه از دل به‌ گلزار تماشایت
که آنجا گر همه آیینه است آب روان دارد

هدف باید شدن چون بلبلان ما را در این‌ گلشن
که ‌هر شاخش چو بوی‌گل خدنگی ‌در کمان دارد

به‌بخت خود چه‌سازد عاشق‌مسکین‌که‌آن بدخو
سراپا الفت است امّا دل نامهربان دارد

به رنگ آتش یاقوت ناپیداست دود من
به حیرت رفتهٔ شوقت عجب ضبط عنان دارد

ز خودکامی برون آ، بی‌نیاز خلق شو بیدل
که اوج قصر همّتها همین یک نردبان دارد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.