هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وفاداری خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که برخلاف دیگران، او در برابر بادهای تغییر مقاوم است و مانند آب و روغن با کسی در نمی‌آمیزد. او از جدایی و درد عشق شکایت می‌کند و تأکید می‌کند که درگیر خودنمایی و ظاهرسازی نیست. شاعر همچنین از غرق شدن در دریای عشق و ناتوانی در کنترل احساساتش می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۸۷

عِشوه دادَسْتی که من در‌‌ بی‌وَفایی نیستم
بَسْ کُن آخِر بَسْ کُن آخِر روستایی نیستم

چون جُدا کردی به خَنْجَر عاشقان را بَند بَند
چون مرا گویی که دربَندِ جُدایی نیستم؟

من یکی کوهَم زِ آهنْ در میانِ عاشقان
من زِ هر بادی نگردم من هوایی نیستم

من چو آب و روغَنَم هرگز نیامیزم به کَس
زان که من جانِ غَریبَم این سَرایی نیستم

ای در اندیشه فرورفته که آوَه چون کُنم؟
خود بگو من کَدخُدایم من خدایی نیستم

من نگویم چون کُنم دریا مرا تا چون بَرَد
غَرقه‌‌‌‌اَم در بَحْر و دربَندِ سَقایی نیستم

در غَمِ آنَم که او خود را نمِایَد‌‌ بی‌حِجاب
هیچ اَنْدَربَندِ خویش و خودنِمایی نیستم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.