هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به مفاهیمی مانند ناپایداری دنیا، فریبندگی زندگی مادی، بیوفایی جهان، و بیمعنایی تلاشهای انسانی در برابر قدرت الهی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند بهار، گل، غبار، و آیینه، به بیان ناامیدی از دنیا و تأکید بر بیثباتی آن میپردازد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی از دنیا و تأملات وجودی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۲۱
بهار صبح نفس زین دودم بقا که ندارد
بهکارگاه فضولی چه خندهها که ندارد
بلند کرده دماغ خیال خیرهسریها
هزار بام تعین به یک هواکه ندارد
ز دستگاه تو و من درین قلمرو عبرت
به ما چه میرسد آخر برای ما که ندارد
فریب محفل هستی مخور که این گل خودرو
ز رنگ و بو همه دارد مگر وفاکه ندارد
جهان عالم امکان گرفته و هم تلق
نبسته پایکسی جز همین حناکه ندارد
در اشتغال معاصی گذشت فرصت خجلت
جبین عرق ز کجا آورد حیا که ندارد
غبار ما به هوایی نمیرسد چه توان کرد
به پای عجز چه خیزد کسی عصا که ندارد
به هیچ گل نرسیدم که رنگ ناز ندیدم
بهار دامن آن جلوه از کجا که ندارد
پیام کاف به نون میرسد ز عالم قدرت
به گوش کس چه رساند کس آن صدا که ندارد
کجاست چاک دگر تا رسد به کسوت مجنون
مگر مژه گسلد بند آن قبا که ندارد
کجا بریم ز ردّ و قبول و هم فضولی
برو که نیست درین آستان بیا که ندارد
چسان به محرمی دل رسد زکوشش بیدل
نفس به خانهٔ آیینه نیز جا که ندارد
بهکارگاه فضولی چه خندهها که ندارد
بلند کرده دماغ خیال خیرهسریها
هزار بام تعین به یک هواکه ندارد
ز دستگاه تو و من درین قلمرو عبرت
به ما چه میرسد آخر برای ما که ندارد
فریب محفل هستی مخور که این گل خودرو
ز رنگ و بو همه دارد مگر وفاکه ندارد
جهان عالم امکان گرفته و هم تلق
نبسته پایکسی جز همین حناکه ندارد
در اشتغال معاصی گذشت فرصت خجلت
جبین عرق ز کجا آورد حیا که ندارد
غبار ما به هوایی نمیرسد چه توان کرد
به پای عجز چه خیزد کسی عصا که ندارد
به هیچ گل نرسیدم که رنگ ناز ندیدم
بهار دامن آن جلوه از کجا که ندارد
پیام کاف به نون میرسد ز عالم قدرت
به گوش کس چه رساند کس آن صدا که ندارد
کجاست چاک دگر تا رسد به کسوت مجنون
مگر مژه گسلد بند آن قبا که ندارد
کجا بریم ز ردّ و قبول و هم فضولی
برو که نیست درین آستان بیا که ندارد
چسان به محرمی دل رسد زکوشش بیدل
نفس به خانهٔ آیینه نیز جا که ندارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.