هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از سفر روحانی و بازگشت به اصل و ذات خود سخن می‌گوید. او از عشق به معشوق الهی، قربانی کردن جان برای رسیدن به او، و حرکت به سوی حقیقت و نور الهی صحبت می‌کند. شاعر همچنین از مفاهیمی مانند ایمان، کفر، و روشنگری در مسیر عرفانی خود استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد تا بتواند به درستی درک و تفسیر شود.

غزل شمارهٔ ۱۵۸۹

چَشمْ بُگْشا جان نِگَر کِشْ سویِ جانان می‌بَرَم
پیشِ آن عیدِ اَزَل جانْ بَهرِ قُربان می‌بَرَم

چون کبوترخانه جان‌‌ها از او مَعْمور گشت
پس چرا این زیره را من سویِ کرمان می‌بَرَم؟

زان که هر چیزی به اَصْلَش شاد و خندان می‌رَوَد
سویِ اَصلِ خویشْ جان را شاد و خندان می‌بَرَم

زیرِ دندان تا نیایَد قَندْ شیرین کِی بُوَد؟
جانِ همچون قَند را من زیر دندان می‌بَرَم

تا که زَر در کان بُوَد او را نباشد رونَقی
سویِ زَرگَر اندک اندک زودش از کان می‌بَرَم

دودِ آتشْ کُفر باشد نورِ او ایمان بُوَد
شمعِ جان را من وَرایِ کُفر و ایمان می‌بَرَم

سویِ هر ابری که او مُنْکِر شود خورشید را
آفتابی زیرِ دامَنْ بَهرِ بُرهان می‌بَرَم

شَمس تبریز اَرْمغانم گوهرِ بَحرِ دل است
من زِ شَرمِ جانِ پاکَت هَمچو عُمّان می‌بَرَم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.